سواد و دموکراسی

سواد و دموکراسی

خواندن و نوشتن زمینه‌ساز دموکراسی است.
نعمت الله فاضلی

سواد دموکراسی می‌آورد. باورتان می‌شود؟ این گزارده ساده و عجیب حاصل ده سال پژوهش ژوف هنریچ (Joseph Henrich) انسان‌شناس بلندآوازه دانشگاه بریتیش کلمبیا در ونکوور است.

قصه روشن است. بی‌سوادی سیستمی ناکارآمدی و نادانی سیستمی می‌زاید و این سیستم‌ها هم برای حفظ قدرت چاره‌ای جز خودکامگی و استبداد و زورگویی ندارند. همچنین این سیستم‌ها به دلیل ناکارامدی و نادانی، نظام آموزشی را هم ناکارامد می‌کنند و موجب گسترش بی‌سوادی همگانی می‌شوند. برآیند این وضعیت تقویت و بازتولید خودکامگی و استبداد است.

مشکل اصلی کجاست؟ این هم روشن است. ساختار شناختی و مغزی انسان بی‌سواد فاقد ذهن تحلیلی و انتقادی است و نمی‌تواند پیچیدگی‌ها را تجزیه و تحلیل نماید. اجازه دهید به نتایج پژوهش هنریچ نگاهی کنیم.

هنریچ و همکارش ابتدا در ۲۰۱۰ نتایج تحقیق‌شان درباره راز توسعه دموکراسی در جوامع غربی را در مجله نیچر منتشر کردند. آنها گفتند مردمان غربی با دیگران تفاوت دارند و گونه‌ای انسان متمایز از دیگر مردمان خردمند هستند که توانسته‌اند سامان دموکراتیک در کشورهای‌شان تأسیس کنند. نام این‌گونه را انسان کژدیس نهادند.

انتشار این مقاله سر و صدا کرد و هنریچ پژوهش‌هایش را ادامه داد و در ۲۰۲۰ کتاب «انسان کژگونه؛ دمکراسی، برآیند پانزده قرن کژدیسی جوامع غربی» (۱۴۰۱) را منتشر کرد.

پرسش هنریچ معمای جهان امروز است: جوامع غربی دموکراتیک چگونه از دولت‌های پیشامدرن به دولت‌های مدرن دموکراتیک رسیدند اما سایر کشورها نرسیدند؟

این معمای بزرگ را بسیاری از محققان و متفکران بزرگ کاویده‌اند، اما پاسخ هنریچ کاملاً متفاوت از بقیه است.

هنریچ نشان می‌دهد جوامع دموکراتیک از سال ۵۰۰ میلادی تحولات‌شان را آغاز کردند و نه از رنسانس در پانصد سال پیش. همچنین هنریچ نشان می‌دهد دولت‌ها و سامان سیاسی دموکراتیک حاصل دو تحول ساختاری است: ۱) ظهور سواد همگانی؛ ۲) تحول نهاد خویشاوندی.

بحث تحول نهاد خویشاوندی را که از هزار و پانصد سال پیش آغاز شد فعلاً کنار می‌گذارم و جدا بیان می‌کنم. اما بحث سواد و دموکراسی مختصر می‌گویم. البته کتاب او ۸۷۸ صفحه است و فقط نتیجه‌اش را می‌گویم.

اروپا از قرن شانزدهم سوادآموزی همگانی را آغاز کرد و تا ۱۹۵۰ تمام جمعیت باسواد شدند. به قول هنریچ «در قرن شانزدهم مهارت خواندن و نوشتن همچون آتش به پنبه زار اروپا افتاد» (۴۴).

هنریچ در دیباچه‌اش می‌نویسد سوادآموزی همگانی مغز انسان کژگون را تغییر داد و باعث شد «مداربندی‌های عصبی آن از نو سیم‌پیچی شد» و «لب پیشانی به ویژه در ناحیه بروکا که نقش مهمی در تکلم دارد تغییر کرد» و در نتیجه این تغییر «پردازش گفتار و تفکر درباره اذهان دیگران» هم متحول شد. (۳۷).

«خواندن» حتی بیش از نوشتن نقش مهمی در این تحول داشت. خوانایی و نویسایی قلمرو واژگانی ما گسترش می‌دهد، تفکر مفهومی و انتزاعی را ایجاد می‌کند، باعث ذخیره و انباشت تجربه‌ها و دانش‌ها می‌شود، شیوه تفکر تحلیلی و انتقادی جایگزین شیوه تفکر کلی می‌سازد، درک همدلانه را تقویت می‌کند، موجب تقویت تفکر مستقل می‌گردد، و شکل تازه‌ای از تعاملات اجتماعی را می‌آفریند.

هنریچ اینها را نشان می‌دهد و بیان می‌کند که اینها لازمه دموکراسی‌اند. میزان پیشرفت دموکراسی تابعی از میزان خوانایی و نویسایی مردم هر جامعه است.

در کتابم «الفبای زندگی» (۱۴۰۳) همین قصه را درباره بحران دموکراسی در ایران شرح داده‌ام. می‌دانم باسواد کردن ۲۱ میلیون نفر جمعیت بی‌سواد کنونی کار ساده‌ای نیست. سخت‌تر از آن میلیون‌ها نفری هستند که دیپلم و حتی مدرک دانشگاهی دارند اما خوانا و نویسا نیستند.

در «الفبای زندگی» نشان داده‌ام محتاج مدرسه‌ایم اما مدرسه‌ای با کیفیت که بتواند انسان توانمند خوانا و نویسا تربیت کند. این راه تحقق دموکراسی در ایران است. اگرچه این راهی نیست و نباشد که یک‌شبه طی شود.