جستاری به بهانۀ انتشار کتاب روشنفکری حرفهای دکتر غلامرضا خاکی
منبع: وبسایت رسمی بیژن منیعی
“از آقایانی که عادت کردهاند سیگارشان را در فنجان قهوهشان خاموش کنند، استدعا میشود قبلا به ما خبر دهند تا ما در زیرسیگاری برایشان قهوه سرو کنیم.”
به همین محکمی، با قالبی خودساخته، نزدیک به زبان همهی مردم اما با نگاهی متفاوت. دارای طنزی به تلخی اسپرسو و در دسترس و قابل درک برای همه.
روشنفکر از راههایی به جز راههای معمول و شاید کمی خلاقانهتر به هدف نزدیک میشود. رسم انتقاد دارد حتی به غلط! با ساختار شکنی خاص خود، آنگونه فکر میکند که دیگران نمیکنند. ایدههایی دارد که گاه در نگاه اول شاید حتی مسخره به نظر برسد.
میگویند، ساختار روشنفکری در اروپا هم به همین شکل رشد کرد. روشنفکران برای گشودن دریچههایی جدید به چشم انسانها از تفکر انتقادی، پژوهش و واقعیت جامعه وام گرفتند تا برای رفع مشکلات با مردم به گونهای جدید صحبت کنند و به دولتها نیز گوشزد کنند قدرتشان وابسته به هنجارهای غلط و درست افکار عمومی است. هنجارها؛ چون ناهنجاریها را ممکن است همه درک کنند، ولی فقط برخی افراد هستند که هنجارهای غلط جامعه را شناخته، گاه فریاد میزنند، زمانی به سخره میگیرند و در ادامه با عملگرایی حرفهای برای اصلاح آن حضور مییابند. واقعا هنوز هم هستند کسانی که فکر کنند روشنفکرانِ فقط نظریهپرداز، جهان را اداره میکنند؟
کاری که صادق هدایت با نوشتن عبارتی که اول همین نوشته آوردهام، در روز عصبانیت صاحب ارمنی کافه فردوسی بر روی یک مقوا کرد، با سالها غر و لند کردن و تشر زدن آن مرد ممکن نشده بود! همچنین پیشنهاد اضافه کردن لیوان چای ترکی(لیوانی) به منوی کافه فیروز(خوراکی برای زمستان سرد و تابستان گرم مشتریان شناس و ناشناس) توسط جلال آل احمد در کنار شیر و گاتاهای معروف آن کافه.
روش افراد خاص و عملشان برای مردم حتی اگر کوچک و به همین سادگی باشد، در راستای بهبود، رونق و اصلاح است.
شاید ماجراهای کافه فردوسی و کافه فیروز درست باشد یا شایعاتی باشد که برای همهی روشنفکران ما از طرف طرفداران یا مخالفانشان درست شده است. افرادی که مانند همهی افراد جامعه کارهای درست و غلطی داشتهاند. اما همین موضوع یادآور میشود که روشنفکری دارای عواقب و خطراتی نیز میباشد. تفاوتی نمیکند مشتریان این دو کافه اخوان ثالث، جلال آل احمد، محمود آزاد، مشرف تهرانی، شمس آل احمد، جلال خسروشاهی، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری، بیوک مصطفوی و بسیاری افراد شناس و ناشناس باشند یا خیر، اما در یک دوره همهشان گویا نگاهی متکثر به سمت هدفی یکسان داشتند.
امروز هم که کافه فردوسی به بانک و کافه فیروز به یک پاساژ ۱۰طبقهای ناموزون تبدیل شده است، هنوز روشنفکران نامدار و بینامی را میشود پیدا کرد که با راهکارهای عجیب، جامعه را به تعجب و تغییر وامیدارند. راهکارهایی که گاهی غیرممکن به نظر میرسند، ممکن میشوند، به نتیجه میرسند یا نمیرسند و در کمال نیت خیر به شر تبدیل میشوند، یا خیری میشوند برای همگان.
تغییر میدان و روشنفکری
پاتوقها و کافههای روشنفکری ایران نیز در ابتدا تقلیدی از کافههای اروپا و به خصوص پاریس بود، اما ذات روشنفکری نقد، تحلیل و تغییر است، این ویژگی باعث شده بود روشنفکری اولیه ناقصی که تقلیدی عجولانه از غرب به نظر میرسید خود به خود راه درست را از میان تفکرات جامعه پیدا کند و شاید به دلیل ترس از تغییر بود که مدتی پس از ظهور این پدیده، مراکز آن و حتی محلهای جغرافیایی آن از جمله خیابان لالهزار توسط حکومت وقت به ظن جلوگیری از نفوذ این تفکرات انتقادی، تغییر کاربری داد و به محلههایی برای عیش و نوش و وقت گذرانی عوام تبدیل شد. آن هم در آن زمان که حومهی این شهر بزرگ اماکن بهتری برای این مهم و عشرت افراد داشت. اما روشنفکری جریانی سیال است و چون روشنفکر اساس را بر تفکر قرار داده است اسیر زمان و مکان نمیشود. در آن برهه (دههی ۴۰ و ۵۰ خورشیدی) نیز، پاتوقها به مراکز دیگری از جمله کتابخانهها، حجرهها، مساجد، تکایا و… تغییر یافت.
در جهان امروز قدرتهای بزرگ به خصوص در کشورهای منعطف به این نتیجه رسیدهاند که با جریان آزاد اطلاعات، سرمایه و تکنولوژی فرصت و قدرت مطلق نیستند. چین با عبور از مارکس و لنین و مائو بود که توانست اقتصادی نوین را تجربه کند. نقشهی قدرت جهان با وجود ابزارهای ارتباطی مانند اینترنت و شبکههای سریع ارتباطی دیگر به قاعده و قطب خاصی تعلق ندارد و برندهی این میدان آنانی هستند که در قاعدهی موجود به قواعد جدید فکر میکنند.
از منظر جامعه شناختی و در نگاه جوئل میگدال نیز :”این فرض که تنها دولت قواعد را وضع میکند و باید وضع کند، و تنها دولت ابزار خشونت را برای مجبور ساختن مردم به پیروی از این قواعد در اختیار دارد، و باید داشته باشد، چیزی نیست جز دست کم گرفتن و بیاهمیت جلوه دادن مذاکرات غنی، تعاملات و مقاوتهایی که در هر جامعه بشری میان نظامهای قواعد گوناگون رخ میدهد.”
وظیفه روشنفکر
برداشتهای متفاوتی از روشنفکران در جوامع در حال توسعه وجود دارد. برخی افراد شیکپوش و کراواتی که همیشه در حال انتقاد به همهکس و همهچیز هسستند را روشنفکران واقعی میدانند و برخی دیگر به رهایی افرادی بی تعلق به زمان و مکان که بدون توجه به ظاهر، در میان بستری از دود سیگار به نظریه پردازی و ارائهی راهحلهای ممکن و غیر ممکن میپردازند را پرچمدار این مسیر میدانند. اما همهی این بزرگان وظیفهای دارند که میشل فوکو با تعریفی به نظر نگارنده جامع به آن پرداخته است: “وظیفه روشنفکر این نیست که به دیگران بگوید چه باید کنند. او به چه حقی میخواهد این کار را بکند؟ کار روشنفکر، شکل دادن اراده سیاسی دیگران نیست. کار او این است که از طریق تحلیلهایی که در رشته خودش انجام میدهد آنچه را بدیهی فرض میشود بارها و بارها به پرسش بکشاند، عادات فکری مردم و نحوهی کار و فکر کردن آنان را برهم بزند، و در آنچه مأنوس و مقبول است تردید ایجاد کند؛ قواعد و نهادها را بازسنجی کند.”
به هم زدن قاعده و ایجاد قاعدهای جدید در قاعدههای ذهنی و بدیهی وظیفهی مهمی است که شاید مهمترین وظیفهی افراد مسئول در سازمانها و کسانی است که مردم از آنان به هر شکلی ایده میگیرند.
روشنفکران آن کافهها کجا هستند؟
روشنفکری در جریان حرکات سریع جامعه مانند انقلابها، تغییرات سریع فرهنگی، تغییرات فناورانه و.. گاهی همراه، گاهی زیاده پیشرو و گاهی از جامعه عقب میماند. گاهی حکومت مرکزی مراکز تجمعشان را نابود کرد و این تفکر از جایی به جای دیگر مهاجرت کرد. با این حال امروزه روز، در ایران و به جبر تاریخ، با اینکه آثاری از عشرتکدههای لالهزار هم باقی نیست و در کل سطح شهر و کشور، بیشتر کافههای روشنفکری جایشان را به کافیشاپهایی برای اوقات فراغت دختران و پسران جوان و تفریح و گپ(اغلب کوتاه و سریع) با دوستانشان دادهاند، روشنفکران کموبیش در هر کجا و به دنبال پایگاههایی جدی و جدید هستند.
با وجود فناوری، افرادی که به فکر راهی متفاوت و غریبه از نگاه دیگران هستند، تغییراتی به وجود میآورند که ابزار، شغل، شکل، جامعه و یا چشماندازی جدید میسازند که تا دیروز تصور آن هم وجود نداشت. اکنون بازیگران جدید میدان افراد و سازمانهای کوچک، متوسط و بزرگ هستند که قاعدهی قدرت را به هم میریزند. افرادی که با یک توییت (یا ایکس) سرنوشت جهان را برای مدت کوتاه یا بلندی، تغییر میدهند.
شاید با نگاهی دقیقتر به این تحول خواهیم دید، با پیشرفت صنعتی جامعه مراکز روشنفکری نیز اماکن جدیدی را برای ارائهی چشماندازهای خود پیدا کردهاند. روشنفکران حرفهای خود را رشد دادهاند. جامعه روشنفکری شاید به اندازهی گذشته افراد سرشناس نداشته باشد، اما تعدادش فزونی یافتهاست و تفکرات آن هر روزه در تغییر است. با اینحال هنوز نگاه گفتمان روشنفکری با دولت در برخی کشورها تابویی به نظر میرسد که راه دارد تا دو طرف خود را به وجود هم عادت دهند و وظایف اصلیشان را به درستی انجام دهند.
روشنفکران حرفهای هم اکنون در بدنهی اصلی جامعه، در همه جا و به خصوص در سازمانها به تغییر جریان فکری بشر میپردازند. میدان بازی تغییر کرده است و باید قواعد میدان نیز هر روز به روز شود.
در ایران کجا هستیم؟
امروز در جهان مردانی که تیشرت و کاپشن به تن دارند، لپتاپ خود را در کوله گذاشته و قرار تغییرات بزرگ را همپا و گاهی جلوتر از سخنوران شیک و کراواتی مدیریت میکنند. از آنجاست که میشود گفت: دیگر زمان گفتن به سر آمده، نیازی به نصیحت و موعظه نیست، تقریبا همه میدانند در محیط زیستمان، ارتباط مردم و حکومت، تفاوت تفکر نسلها، مدیریت شهری، نوشتن برنامهها و اجرای برنامههای توسعهمان و… مشکل داریم و چه کسانی میتوانند به تحلیل دقیقتر این مسائل بپردازند. با رشد آگاهی در جامعهی کنونی ایران، دیگر مشکل اصلی دانستن و دانش نیست و روشنفکران نیز به خوبی این مسئله را درک کردهاند. مشکل اساسی در بودن است. در چگونه بودن؟ کِی بودن و کجا بودن؟ بودن به معنی حضور واقعی و عملگرایانه. شکل دیگری از حضور در جامعه، آنجا که نیاز جامعه است و آن لحظه که بودن لازم است.
سازمانها، فضاهایی در خور برای ایجاد تغییر و بسط افکار سازندهی جدید هستند. دیگر میشود در یک سازمان دولتی و خصوصی بود و تغییر را جستجو کرد، به شرط آنکه به آن بلوغ رسیده باشیم و حضور داشته باشیم! امروز روشنفکران ما در سازمانها گرد هم آمدهاند و چه جایی بهتر از این برای ایجاد گفتمان سازنده. برای نقد، برای تغییر، برای ثبت و بسط ایده و برای ساختن جامعهای متفاوت و شاید بهتر.
شاید بهتر، چون شمشیر دو لبهی تفکر بلندپروازانه و انتقادی روشنفکری اگر به موقع به چالش کشیده نشود، اگر بومی نشود و اگر به تاریخ نگاه نکند، میتواند باز هم محلهی خود را به تخریب نزدیک کند و جامعه را از خود نا امید سازد.
روشنفکری حرفهای
با فرض اینکه جریان یادگیری عوض شده و حاکمیتها و دولتها نیز این را درک کردهاند، آیا با توجه به آنچه گذشت روشنفکران امروز میتوانند بر همان راهی که روشنفکران دیروزی رفتند بروند؟
واژهی روشنفکری حرفهای که دکتر غلامرضا خاکی از آن نامبرده است، با تعریفی که میشل فوکو از روشنفکر کرد همخوانی دارد، روشنفکر حرفهای در کتابی به همین نام از نگاه مؤلف اینگونه تعریف شده است: ”روشنفکر حرفهای، فردی متعهد به تفکر نقاد و متهد به برقراری عدالت و آزادی در زمینهی شغلی و حرفهای خود است.”
در واقع برداشت من از این تعریف با اشاره به پراکندگی دیدگاهها و تخصصها، این است که روشنفکری حرفهای را یک رویکرد بین رشتهای و عملگرایانه در راستای عدالت و آزادی میشود معنی داد. به هر حال چه با این تعریف مخاف باشیم یا موافق، چه کامل باشد یا ناقص، یک چیز مسلم است؛ و آن اینکه زمینه و زمانهی ما به نوع دیگری از روشنفکری نیازمند است که کتاب روشنفکری حرفهای (پایانی بر روشنفکری کافهای و چریکی) میتواند موضوعی باشد برای گفتگو در این مورد.
اهدافی که در این کتاب دنبال میشوند:
– تعریف روشنفکری حرفهای و تشریح کارکردهای آن در نظام تصمیمگیری و انواع آن.
– تبیین راهکارهایی برای توسعهی فرهنگ روشنفکری حرفهای در سطوح گوناگون.
– ارائۀ شیوههایی برای پرورش روشنفکران در قلمروهای کلان حمکرانی و سازمانی.
نگارش این کتاب توسط دکتر غلامرضا خاکی، گامی موثر برای شروع و ادامهی این تجربه است و امیدوارم، با نقد مداوم این مسیر، راهی روشن برای پیدا کردن مسیر توسعهی مانای این مرز و بوم میسر گردد.
بیژن منیعی
آخر زمستان ۱۴۰۲