حالا می‌خواهم حرفِ دلِ خودم را بزنم

حالا می‌خواهم حرفِ دلِ خودم را بزنم

به مناسبت یکصدمین سالگرد تولد جلال آل‌احمد

حالا می‌خواهم حرفِ دلِ خودم را بزنم
گوشه‌هایی از یادداشت‌های روزانۀ جلال آل احمد (مقدمه بخش ۱)

اشاره:
سال‌ها بود که مجموعۀ ارزشمندی از یادداشت‌های روزانه، یا اصطالحاً «خاطرات» زنده‌یاد جلال آل احمد وجود داشتند، ولی گویی وجود ندارند، چون در پسِ یک پردۀ استتار چندلایه، مرکب از مالحظه‌کاری‌ها و احتیاط‌های شرعی و عرفی و موانع قانونی و شبه‌قانونی مخفی مانده بودند و کسی به آنها دسترسی نداشت، ولی اکنون اگر کمی خوشبینانه و امیدوارانه به اوضاع و احوال پیرامونی خودمان نگاه کنیم، شاید به این احتمال برسیم که برخی از موانع مفقود و برخی از مقتضیات موجود شده‌اند و در نتیجه، فرصت نسبتاً مناسب است برای پرده‌برداری تدریجی از این مجموعه، مجموع‌های آکنده از نکات نادیده و ناشنیده و داستان‌های نغر، پُرکشش و شگفت‌انگیز راجع به تاریخ معاصر. لذا به مناسبت‌های مختلف، بخش‌ها یا برداشت‌هایی از این مجموعة پنج جلدی، همراه با برخی توضیحات جنبی، در اینجا درج خواهند شد، بدان امید که زمینة واقعاً مناسب برای انتشار متن کامل آنها هم فراهم شود.
محمدحسین دانایی

***

زنده‌یاد جلال آل احمد (۱۳۴۸-۱۳۰۲ شمسی)، نویسندۀ نامدار معاصر که به احتمال زیاد، بسیاری از خوانندگان محترم او را می‌شناسند و با آثارش آشنایی دارند، نوشتنِ خاطرات یا یادداشت‌های روزانۀ خود را از تابستان ۱۳۲۷ شروع کرده بود و حدود پنج سال، یعنی تا اواسط سال ۱۳۳۲ هم ادامه داده بود. حجم این بخش از یادداشت‌های روزانۀ آل‌احمد که می‌تواند بخش اول یادداشت‌های روزانۀ او بشمار آید، در حدود ۴۰۰ صفحه بود، ولی در اواسط سال ۱۳۳۲ و مصادف با بازگشت همسرش بانو سیمین دانشور از آمریکا، شبی دزدی به خانه‌شان آمد و آن دفترچه‌ها را برداشت و برد. به قول آل احمد: «بیچاره لابد خیال کرده بود در آن کیف قشنگ، اسکناس‌های قشنگی بدستش می‌رسد، غافل ازینکه یک مقدار کاغذپاره در آن بود که فقط بدرد من می‌خورد.»

این پایان فاز اول خاطره‌نویسی آل احمد است، ولی او به فاصلۀ اندکی فاز دوم را شروع کرد، یعنی دقیقاً از تاریخ چهارشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۳۴، و این کار را ادامه داد تا ۲۰ روز قبل از فوت نابهنگامش در ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ در اسالم گیلان.

این مجموعه که به قلم تند و تیز و در خلوتِ آل احمد نوشته شده‌است، از مرز یک زندگینامة عادی فراتر رفته و اگر نگوییم عملاً به یک ادعانامه اجتماعی، دستکم به یک رُمان اجتماعی رآلیستی نزدیک شده‌است، داستان زندگی کسی که نویسنده بوده و داستانِ زندگی خیلی‌ها را نوشته و اکنون که نوبت به خودش رسیده، از چیزی فروگذار نکرده و انصافاً یک شاهکار آفریده‌است، اثری که می‌تواند یک ژانر ادبی تازه در آثار آل احمد باشد و توجهات زیادی را جلب کند، مخصوصاً بدان سبب که نویسنده‌اش دست‌کم در دو دهه ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰ شمسی، پرچمدار جریان روشنفکری کشور و به نوعی مرکز ثقل فعالیت‌های فرهنگی اهل قلم بود و طبیعتاً از جزییات روابط و فعالیت‌های دست‌اندرکاران حوزه فرهنگ و هنر و مسایل پشت و روی پرده در فضای فرهنگی کشور اطلاع و اشراف داشت و در بسیاری از آنها هم خودش طراح و کارگردان بود.

از سوی دیگر، این مجموعه یک زندگینامۀ خودنوشت، یا یک تاریخچۀ شخصی است، در حوزۀ جغرافیایی محدودی که چهار جهت اصلی‌اش به قلمرو زندگی جلال آل احمد و معاصران و معاشرانش محدود می‌شود، گزارش‌هایی صریح و بی‌پرده حاوی اطلاعات بِکر در مورد روحیات و ذوقیات، ضعف‌ها و قوت‌ها، دوستی‌ها و دشمنی‌ها، نشست‌ها و برخاست‌ها، خدمت‌ها و خیانت‌ها و کارنامۀ بی‌ارفاق روشنفکران و اهالی ادب و هنر و فعالان حوزۀ سیاست و در نتیجه، منبع اطلاعاتی خوبی است برای مطالعه دربارۀ زندگی و زمانۀ اهل قلم و فعالان امور فرهنگی و سیاسی، و چگونگی روابط آنها با خودشان و با دیگران در سنوات مزبور. و در عین حال، تکه‌های کوچک، ولی پرمغز و جذابی از تاریخ اجتماعی معاصر را هم در خود دارند و این امکان را برای خواننده فراهم می‌آورند که به بخش‌های تاریک تاریخ ادبیات معاصر دست یابد و درک کند که نویسنده و هم‌نسلان و هم‌عصرانش که اکثراً هم اهل قلم و فرهنگ و هنر بوده‌اند، در چه زمان و مکان و فضایی و چگونه می‌زیسته‌اند، با چه مسائلی روبرو بوده‌اند، چه مشغله‌ها و حساسیت‌ها و دغدغه‌هایی داشته‌اند، از کجا درمی‌آوردند و در کجا خرج می‌کردند، در جلوت چگونه بوده‌اند و چون به خلوت می‌رفته‌اند، چه می‌کرده‌اند؟ و سرانجام، نطفۀ بسیاری از شاهکارهای ادبی معاصر، چگونه بسته شده و چگونه رشد کرده‌اند و به بار نشسته‌اند؟ و به تعبیر خود آل‌احمد: »معرّفِ خوبی است، برگردانِ ناخودآگاه و شاید دقیقی است از عمر هَدَری که در این مُلک می‌گذرانی.»

وی در یادداشت‌های روز هشتم دی ۱۳۳۷ ضمن یک خودگویی صمیمانه و شفقت‌آمیز نسبت به خودش، به کارکرد نهایی این یادداشت‌ها هم اشاره کرده و نوشته‌است که حداقل می‌تواند از این طریق، حرفِ دلِ خودش را بزند: «بزرگترین رجحان یک عُمر بیش از سی ساله درین مُلک، آن است که همرنگ جماعت بشوی: دروغگو، دغل، منافق و قابل تحمل برای عوام‌الناس؛ در غیر این صورت، خشنی و ضعف داری، یا بی‌بته‌ای و ابلهی و الخ… خنده‌دار نیست؟ برای گریز از چنین ابتذالی، چاره جز خودخوردن و سکوت نیست. بتو چه که در هر موردی دخالت کنی؟ درش را تخته کن و اگر حرفی داشتی، برای خودت بزن، توی این دفتر، یا جزو اباطیل دیگر.» سپس افزوده‌است: «اوایل امر این دفتر را شاید از روی مُد نگه می‌داشتم -که شکر خدا آن قسمتش اصلاً دزدبرده شد- و بعد بعنوان یک تکلیف بارِ دوشم شده بود و حالا احساس می‌کنم مفرّی است، پناهگاهی برای حرف‌هایی که نمی‌شود، یا نباید زد، که اگر بزنی، بی‌ادبی، یا خشنی، یا ضعیفی، یا هزار عیب شرعی و عرفی دیگر داری. و باین مناسبت، تازه این اباطیل دارد جای خودش را باز می‌کند و اصالت پیدا می‌کند. و چه بهتر، مثلاً حالا دیگر هیچ اصراری ندارم که آنچه را احساس می‌کنم، به گلستان [۱] یا ملکی [۲] یا والا [۳] که برای تهران‌مصور [۴] آمده بود، یا وثوقی [۵] که برای کار مجله‌اش مدتی وِل‌کن نبود، بگویم. حالا دیگر آنچه را باید بآنها بگویم، درین اباطیل یادداشت می‌کنم و سرِ هر کدامشان را جوری بیخ طاق می‌کوبم.»
* * *

گوشه‌های دیگری ازین یادداشت‌ها در آینده و حسب موقعیت‌ها و مناسبت‌های روز، به خوانندگان محترم تقدیم خواهند شد.

پی‌نوشت:
[۱] گلستان – ابراهیم (۱۴۰۲-۱۳۰۱ شمسی)، مترجم، نویسنده و فیلمساز
[۲] ملکی – خلیل (۱۳۴۸-۱۲۸۰) سیاستمدار و نظریه‌پرداز در حوزۀ امور اجتماعی و سیاسی
[۳] والا – عبدالله (۱۳۶۹-۱۳۰۱) روزنامه‌نگار و فعال سیاسی
[۴] تهران‌مصور، نشریۀ اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و هنری که از سال ۱۳۰۸ تا ۱۳۶۰ شمسی منتشر می‌شد و در یک دوره هم مدیرمسوولی‌اش به عهدۀ عبدالله والا بود.
[۵] وثوقی – ناصر (۱۳۸۸-۱۲۹۹) وکیل دعاوی و مدیر مجلۀ اندیشه و هنر