تصور کنید بزرگترین کتابخانه یک کشور بر اثر تاخت و تاز دشمن، یک آن دود شود و برود به هوا. در این صورت چه حالی به مردم آن سرزمین دست میدهد و چه درد و دریغی در دلها با خود به همراه میآورد! آنهم کتابهایی که بیشتر آنها نسخههای خطی است و نمونهای برای خیلی از آنها نیست. این حادثه آنقدر اندوهبار است که اگر همه مردم آن کشور تا مدتها پرچمهای بزرگ و کوچک عزا جلوی خانهشان نصب کنند و هر ساله یک روز را به یادش سوگوار باشند جای شگفتی و حیرت ندارد.
الغرض؛ در تاریخ نوشتهاند: در حمله لشکریان مغول بسیاری از کتب پارسی که در ایران، به ویژه در خراسان و ماوراءالنهر نوشته شده بود به سادگی نیست و نابود شد. خاصه، هزاران کتاب با تخریب بیت الحکمه، کتابخانه و مرکز علمی دوران طلایی اسلام در بغداد و یکی از بزرگترین کتابخانههای جهان در آن روزگار، توسط لشکریان مغول به آب افکنده شد، تا جایی که گفته شده «آب رودخانه دجله با خون قربانیان و جوهر کتابها به رنگهای قرمز و آبی درآمد». در همین رابطه شاعر شیرین سخن سعدی مرثیهای دارد بدینقرار:
وَقَفتُ بِعَبادان اَرقبُ دِجلَة
کَمِثلِ دَم قان یَسیلُ اِلی البَحرِ
یعنی در آبادان ایستادم و دجله را دیدم که خون به دریا میریخت. شاید در این گفته اندکی اغراق باشد، اما هرچه هست «بیهوده سخن به این درازی نبود.» لابد چیزهایی در این وسعت بوده که اینچنین در تاریخ جایی برای خود باز کرده است.
حال چقدر خاطرهانگیز است هنگامی که آن مواریث فرهنگی غلطان در امواج آب رهسپار کوی عدم میشود و همه رهگذران شاهد زنده این رود خونیناند، رهگذر کتابدوستی پیدا شود دست در آب کرده و یکی از آنها را بیرون بکشد. یعنی کتابی را که میرفت برای همیشه در تاریخ محو شود از مرگ حتمی نجات دهد و ارزانی آیندگان گرداند. باید گفت آفرین به این رهگذر غیرتمند که یک آن احساس تکلیف کرد و همینطور نایستاد تا بِر و بِر این حادثه فاجعهبار را تماشا کند و به ریش آیندگان بخندد! به سهم خود کاری برای حفظ مواریث فرهنگی سرزمین خود انجام داد. او فرهنگ امروز را با فرهنگ فردای کشور خود پیوند زد. حال فرض کنید دست بر قضا این کتاب تنها نسخه موجود هم باشد. یعنی هیچ نسخهای از آن موجود نباشد الا همان نسخهای که در آب غلطان است! چقدر مردم آن کشور باید سپاسگزار و قدردان این مرد رهگذر باشند که دست به این کار زد. در حالی که وی میتوانست این کار را نکند و مثل خیلیها بیتفاوت از کنار این حادثه فاجعهبار بگذرد و به روی خود نیاورد که اینهمه ثروت فرهنگی بر باد رفت. میتوانست اهمیتی به این اوراق سرگردان قایل نشود و فقط تماشاگر این روز استثنایی تاریخ باشد.
محمدبن ابیبکر بن ابی فوارس، همان فرد مسئولیتشناس و غیرتمندی است که در اینجا باید از آن یاد کرد. همین چهره ناشناخته تاریخ بود که در آن روزگار شوم و بحرانزا که هستی مردم دستخوش تاراج بیگانه قرار گرفت به فریاد رسید و از انبوه کتابهای جاری در آب، کتاب «مفردات الفاظ قرآن» راغب اصفهانی را بیرون کشید و این گنجینه ارزشمند را که پایه و اساس خیلی از كتابهاست از یک مرگ حتمی نجات داد. درنتیجهی کار غیرتمندانه او، این اثر به طور معجزهآسایی مثل سایر آثار، پایمال غارت و سوختن و نابودی نشد. شخصی چون ابی فوارس اگر این کار را نمیکرد، در آن صورت چه ثروت عظیمی از دست ما مسلمین میرفت. خوشبختانه او در نقش یابنده این کتاب نفیس برای ثبت در تاریخ در صفحه اول اثر راغب اصفهانی در قرن پنجم طی یادداشتی آورده که امروزه شاهدی است بر این مدعا:
«لقد انتشلت هذا الكتاب من نهر دجلة بعد أن رماه التتر و ذلك سنة ۶۵۶ هجریة، و أنا الفقیر إلیه تعالى محمد بن أبی بكر بن أبی فوارس…»
(این کتاب از رود دجله، پس از آنکه در سال ۶۵۶ هجری به وسیله قوم تاتار در رودخانه انداخته شده بود، از آب گرفته شده است، و من، فقیر الی الله، محمد بن ابی بکر بن ابی فوارس هستم…)
متاسفانه بقیه متنی که ابی فوارس نوشته بود به دلیل حل شدن جوهر نوشته در آب، اصلا خوانده نمیشود. مشابه همین یادداشت در یکی از صفحات کتاب سنن ابن ماجه نیز دیده میشود.
یادداشت ابی فوارس در حاشیه کتاب مفردات راغب
کاش باد سهمگین هیچ حادثهای تن این گنجینههای باارزش را نمیگرفت و امروزه وجودشان چون باران دلنشین بهاری بر ذهن و ضمیر طالبان همچنان میبارید و اندیشههای تازه و تازهتر از آن جوانه میزد. تاریخ، فراوان از جهانهای گمشده یاد کرده است كه حتی ارائه فهرستی از عناوین آنها نیز بسیار دشوار میآید.