جنبه‌های علمی و عرفانی شیخ بهایی

جنبه‌های علمی و عرفانی شیخ بهایی

به مناسب هشتم شهریور، سالروز درگذشت شیخ بهایی (بهاءالدین محمد بن عزالدین حسین بن عبدالصمد بن شمس الدین محمد بن حسن بن عاملی جبعی)

شیخ بهایی سنت فلسفه یونانی را تحقیر می‌کند
فرهیختگان (۳ اردیبهشت ۱۳۹۲) | دکتر موسی اکرمی

دکتر اکرمی در گفت‌وگوی پیش رو به بررسی تمام جنبه‌های علمی و عرفانی شیخ بهایی می‌پردازد، هر چند بارها تأکید می‌کند شیخ بهایی نوآوری چندانی از خود نداشته است. در ادامه گفت‌وگوی فرهیختگان با مدیرگروه فلسفه علم واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی را خواهید خواند.

سوم اردیبهشت، روز بزرگداشت شیخ بهایی است. اجازه دهید به‌عنوان اولین سؤال نگاهی بیندازیم به جایگاه شیخ بهایی در تاریخ علم و تاریخ اندیشه پس از اسلام. این جایگاه را چگونه تبیین می‌کنید؟
شیخ بهایی فردی جامع‌العلوم است. او تقریباً با همه علوم از جمله علوم طبیعی، دینی، ریاضی، فلسفه، کلام و عرفان عصر خود تا حد قابل قبولی آشنایی داشت. کتاب‌هایی که نوشته و تأثیری که این کتاب‌ها روی دیگران گذاشته، نشان می‌دهد وی در حوزه‌های گوناگون، فردی بسیار متبحر بوده است. می‌توان گفت به میراثی که در عصر صفوی از شاه‌طهماسب گرفته تا شاه‌عباس به شیخ بهایی رسیده، کاملاً مسلط است. او نزد بزرگان بسیاری درس خوانده و شاگردان بسیار قابلی هم تربیت کرده است. این امر نشان می‌دهد بر میراثی که به آن عصر رسیده شاید بیشتر از هر کس مسلط است. اما نمی‌توان گفت خود او نوآور است. با اینکه مثلاً می‌بینیم درباره نجوم، اسطرلاب، جغرافیا، هیئت، حساب و هندسه کتاب نوشته اما همه آنها خلاصه‌ای است از آنچه در آن عصر شیخ بهایی آموخته که البته او به بهترین شکل، زبان و بیان، که نشان‌دهنده شناخت مخاطب اعم از نخبگان و مردم معمولی جامعه است، آنها را به رشته تحریر درآورده است. با این اوصاف شیخ بهایی را نمی‌توانیم نوآور تلقی کنیم یا بگوییم در یک حوزه خاص دانشمند است؛ همان‌گونه که ابوریحان یا خواجه‌نصیر طوسی دانشمند هستند اما در آوردن و ترویج و کاربست علم و به‌ویژه بخش مهندسی و به‌گونه‌ای کاربردی کردن دانش یکی از چهره‌های فوق‌العاده درخشان کشور ماست. او در عصر خود واقعاً بی‌همتاست؛ انسانی که مقام شیخ‌الاسلامی دارد و در رده بسیار بالایی از نظر دینی و تشریفاتی در جامعه است، اما در عین حال به ساده‌ترین مباحث فنی و حتی معماری زمان خود توجه دارد و نمونه‌های بسیار درخشانی از کارهایش وجود دارد.

با توجه به زمانه‌ای که او در آن زندگی می‌کرده و صحبت‌های شما سؤال من این است که میراثی که گفتید به او رسیده چگونه بوده و نوع بهره‌گیری او از این میراث به چه شکل بوده است؟
شیخ بهایی تا ۱۳ سالگی در ایران نبوده و در جبل‌عامل یا بعلبک (در لبنان امروزی) زندگی می‌کرده است. پدر او عزالدین حسین عاملی یکی از شیعیان بسیار برجسته، شناخته شده و صاحب کتاب است که به‌خصوص در علوم دینی صاحب‌نظر است. پدر شیخ بهایی به‌خاطر شرایط بسیار خاص سیاسی آن زمان که از یک‌سو شیعیان مورد آزار و اذیت دولت عثمانی بودند و از سوی دیگر در چارچوب برنامه‌هایی که در راستای ترویج مذهب شیعه در ایران؛ از خود شاه اسماعیل گرفته تا زمان شاه طهماسب صورت گرفت و توجه ویژه‌ای که به علمای شیعی می‌شد، به ایران دعوت می‌شود تا در ترویج مذهب شیعه کمک کند. پس از این اتفاقات است که شیخ بهایی به همراه پدر خود به قزوین که در آن زمان پایتخت صفویان بود، هجرت می‌کنند. پدر او بلافاصله به‌عنوان شیخ‌الاسلام معرفی می‌شود که مهم‌ترین مقام دینی‌ای بوده که به شاه مشاوره می‌داده است. می‌توان گفت اولین استاد شیخ بهایی پدر اوست. وی علوم دینی را پیش از آنکه وارد ایران شود به او می‌آموزد. سال‌های حکومت صفوی در ایران زمانه‌ای است که مدت‌ها از اوج دوران زرین علم در جهان اسلام پس از سقوط رصدخانه سمرقند گذشته و علم افول کرده است، هرچند بزرگانی بوده‌اند که می‌خواسته‌اند این مشعل را زنده و روشن دارند. مثلاً در حوزه ریاضیات و نجوم در آن عصر ملامحمدباقر یزدی را داریم که آدم برجسته‌ای است و کتاب «عین‌الحساب» او خیلی مهم است و در نجوم نیز کتابی به نام «مطالع‌الانوار» دارد که نشان از تلاش‌هایی برای روشن نگه داشتن مشعل علوم ریاضی و علوم طبیعی در ایران آن زمان است. بعدها شیخ بهایی نزد همین فرد ریاضیات را یاد می‌گیرد. در طب نیز افرادی بودند که تلاش می‌کردند سنت قدیمی و علم طب را آن‌گونه که به ارث رسیده بیاموزند و بر اساس آن نیز عمل کنند. حکیم امام‌الدین محمود فردی است که در آن عصر شهرت زیادی داشته و شیخ بهایی طب را نزد او یاد می‌گیرد. او فردی است که هم در حوزه دانش طبی برجسته است و هم طبیب ویژه شاه‌عباس است. شیخ بهایی از همان طفولیت نشان‌هایی از تیزهوشی و جست‌وجوگر بودن را داشت و به بهترین شکل از شرایطی که برای او فراهم بود و از امکانات گوناگون استفاده کرد و نزد افراد مختلفی چون افضل قائمی کلام و فلسفه را آموخت، منطق و کلام را نزد نجم‌الدین بن شهاب یاد گرفت. در واقع چکیده همه آنچه را به آن عصر رسیده بود، در خود جمع کرد. از سویی در دولت شاه‌طهماسب کشور به سمت نوعی ثبات می‌رفت و در رقابت با دولت عثمانی هم تلاش می‌شد که میراث به جا مانده در حوزه‌های گوناگون از فقه و کلام گرفته تا ریاضیات و نجوم و طب را آرام‌آرام ترویج کنند و شیخ بهایی به بهترین شکل از این شرایط بهره گرفت و با استعدادی که داشت، توانست در هرکدام از این حوزه‌ها سرآمد شود و این دانش‌ها را به خوبی فراگیرد. منتها همان‌گونه که گفتم نمی‌توانیم نوآوری ویژه‌ای را به او نسبت دهیم. هرچند در حوزه‌های عملی چون آب‌رسانی به اصفهان، نقشه شهر نجف‌آباد، حمام معروف شیخ بهایی و… پیشتاز است. این نشان می‌دهد که او یک موجود استثنایی است و تمام دستاوردهایی که تا آن زمان وجود داشته است را می‌آموزد و به بهترین شکل تجلی می‌بخشد.

با توجه به مواردی که گفتید این سؤال پیش می‌آید که پسینیان چه بهره‌ای از شیخ بهایی بردند؟
شیخ بهایی نیک نفسی، سلامت فکر و دلسوزی خاصی برای همگان داشت و از هرگونه خدمت مادی و معنوی به دیگران دریغ نمی‌کرد. به همین دلیل است که شاگردان قابلی نیز تربیت کرده؛ ضمن اینکه آثاری که به رشته تحریر درآورده بسیار تاثیر‌گذار بوده است. از افرادی که به صورت مستقیم شاگرد او بوده‌اند کسانی چون مجلسی اول یا ملاصدرا را می‌توان نام برد و آثار او در حوزه‌های گوناگون همچنان هم مهم هستند؛ کتاب‌هایی چون «جامع عباسی» که در زمان مرگ او هنوز تمام نشده بود اما به هر صورت مجموع تمام دانش فقه شیعه را در خود جمع دارد. می‌توان گفت شیخ بهایی اولین کسی است که سعی کرده فقه را به زبان معمولی مردم دربیاورد و اولین رساله عملیه را نوشته است. در عصری که ممکن بود بحث اخباری‌گری خیلی اهمیت پیدا کند و زمینه قوی هم داشت کتاب «الزبده فی‌الاصول» که در موضوع اصول نوشته شده، تلاش دارد فقه را استدلالی کند و اینها بعدا همچنان تاثیر خاص خود را حفظ کرده است، یا کتاب «اربعین» که ۴۰ حدیث را شرح می‌کند نظریه‌ها و اندیشه‌های سیاسی و نگاه شیخ به حاکم، بحث امر به معروف و نهی از منکر، چگونگی همکاری با دستگاه حاکمه و… را که به نوعی در چارچوب اندیشه‌های شیعی است، بیان می‌کند. از این دست کارها می‌توان به کتاب «خلاصه‌ الحساب و الهندسه» اشاره کرد که یکی از خوشخوان‌ترین کتاب‌هایی بوده که در ریاضیات آن عصر و جمع‌بندی ریاضیات با تقریب و نگارش خیلی خوب نوشته شده و بعداً به آلمانی و فرانسه نیز ترجمه می‌شود. در حوزه ذوقیات نیز شیخ بهایی دیوان‌های شعر متفاوتی دارد که بسیار در جامعه رواج داشته است. «کشکول» او مجموعه‌ای از اشعار و نکاتی است که شیخ بهایی علاقه‌مند بوده از خود یا دیگران به آن بپردازد. یا مثنوی «نان و حلوا» یا «نان و شکر» که بسیار مورد توجه همگان بوده و به زبان راحتی سعی می‌کرده معارف دینی و اندیشه‌های عرفانی خاص خود را بیان کند. شیخ بهایی در نگرش‌های عرفانی به‌شدت تحت تاثیر مولاناست. یا آثار عمرانی که در اصفهان ایجاد کرده همچنان مدنظر است. نیک‌نفسی‌هایی که او در مورد مردم داشته بسیار زبانزد بوده است. حتی در زمان حیات شیخ بهایی افسانه‌هایی در مورد بزرگی او وجود داشته و می‌توان گفت هم مورد توجه حکومت و هم مورد توجه مردم بوده است. تشییع جنازه او از تاریخی‌ترین تشییع جنازه‌هاست که نشان می‌دهد او توانسته بین علم و عملش تناسب مناسبی برقرار کند.

استنباط من از صحبت‌های شما این است که شیخ بهایی در معنای کلی زبان مردم را به خوبی می‌فهمیده است…
دقیقاً! شما توجه کنید که شیخ بهایی در طوطی‌نامه یا داستان موش و گربه به دقتی ضرب‌المثل‌ها و کنایه‌ها و تشبیه‌ها را به زبان مردم به کار می‌برد و به زیباترین شکل با نکات عرفانی و حکمی پیوند می‌دهد که این مسئله داستان‌ها را برای همگان جذاب می‌کرده است. غزلیات او با توجه به اینکه تعداد کمی هستند و تحت تأثیر حافظ یا عراقی بوده‌اند اما همچنان زمزمه می‌شوند و به دلیل وجود صمیمیت همه را به خود جذب می‌کنند.

نکته‌ای برای پایان بحث دارید؟
متأسفانه علاقه زیاد شیخ بهایی به مباحث عرفانی به تحقیر علم و فلسفه که از سنت یونانی رسیده، منجر شده و نه‌تنها در سنت فلسفه مشاء که از طریق فارابی و بوعلی در جامعه خودمان داریم، حتی فلسفه اشراق را هم به تمسخر گرفته و به هر حال می‌توان گفت یکی از نقاط قابل نقد کم‌لطفی شیخ بهایی به مباحث فلسفی در سنت ارسطویی و انتقادات او به آن است. البته ما می‌دانیم که شیخ رساله‌ای درباره وحدت وجود دارد که بعدها روی ملاصدرا بسیار تأثیر می‌گذارد و نشان می‌دهد که نگرش او به بحث‌های فلسفی هم عمیق و یک نوع تلفیق عرفان و فلسفه است اما در تحقیر سنت یونانی و سنت بوعلی بیش از اندازه اغراق می‌کند.