نیمنگاهی به کتاب نوروزنوشت اثر دکتر نعمتالله فاضلی
نویسنده: دکتر غلامرضا خاکی
بهانه
در چند دهه اخیر اسفند ماه برای من معنای سراسیمگی ایرانیان دارد. خیابانها شلوغتر، مردمان آشفتهتر و اضطرابها فراگیرتر می شود. من هر چه که نگاه نقادانهام به فرهنگ ایران شده از خودم جدیتر پرسیدهام: چرا ایرانیان با خود فکر نمیکنند این شور و شتاب اسفندی و نوروزی یعنی تند کردن آتش تورم و مرگ انسان ایرانی با این خوروها در جادههای بیمنطقی؟! آخر این چه اصراری است که این مردم دارند تا با دست خود آب در آسیاب بیتدبیری نظام اقتصادی کشور بریزند و عزرائیل را فرابخوانند؟! هر چند نباید ناگفته گذاشت که هر سال بیشتر میبینم که چگونه گرانی مهارگسیخته، سطح زندگی این مردم را میکاهد و بر حسرت آنها میافزاید.
من هر سال در چنین ماهی در حال نقد و بررسی سالی هستم که گذشت. نمیتوانم بگویم برنامهریزی برای سال بعد چرا که ابهامی که روز به روز بیشتر به همه جای زندگی نفوذ می کند، پیشبینی و پیشاندیشی را ناممکنتر میکند. امسال در کنار این تأملات کتاب «نوروزنوشت» جناب دکتر فاضلی که به همت نشر همرخ انتشار یافته به حجم خواندنیها و نوشتنیهایم افزوده شد. اگر این کتابِ مناسبتی را در چنین روزهایی نخوانی، عنوانش میگوید که بیات میشود. کتاب را به سرعت تندخوانی کردم. اگر چه با بسیاری نکات آن همدل نیستم که چنین معانی در ذات کلمه نوروز هست اما میپذیرم که این نوروز فاضلی است و حق اوست که نوروز را هر جوری که میخواهد ببیند اما چند نکته کلی درباره کتاب:
نکتهها
۱) کتاب هم در نام و هم در ساختار نوآورانه و نوآیین است. نگارنده تاکنون چنین کتابی را ندیده است.کتابی که گزارشی از تاملات یک مردمشناس در ایام نوروز باشد، کتابی که یادداشتهای روزانه و سفرنامه نباشد. کتابی درباره این که به کجا رفتیم و کی را دیدیم و چه خوردیم…
۲) کتاب مذکور حاصل تأملاتی است که بی هیچ طرح اولیهای آغاز شده اند.، مردمشناسی روز اول فروردین یادداشتی درباره چرایی نوروز می نویسد و همین کار مایه آن می شود که او را تا پایان تعطیلات ببرد. آری، بعضی آغازها هستند که هیچ پایان مشخصی ندارند و بعضی آغازها هم هستند که اگر آنها را تا رسیدن به مقصدی خاص ادامه ندهی یعنی کاری نکردهای. گویا نویسنده نیز در پایان روز اول تعطیلات به چنین دامی درمیافتد.
۳) مطالب کتاب چون برای کانال تلگرامی نوشته شدهاند و طرحی از پیش اندیشیده نداشتهاند، از تقدم و تأخر منطقی برخورد نبودهاند و گاه مطالبی نیز تکرار شدهاند. نویسندهای در خلوت نوروزانه خود را مقید به نوشتن میدیده است و ایدهها او را واگرایانه به این سو و آن سو میبردهاند. تا اینجا جای ایرادی ندارد اما پرسش این است که در آن توالی چه ارزشی جز اتفاقی بودن نهفته است که در کتاب شدن باید همان ترتیب رعایت میشد و نگارنده مطالب را جابهجا و آرایش دوباره نکرده است. مثلاً اگر مطالب کتاب این منطق را مییافت که از ماهیت نوروز آغاز میشد یعنی ابعاد فلسفی و سپس فرهنگی و … چنین منطقی به خواننده کمک نمیکرد تا ابعاد گوناگون نوروز را در چارچوب تأملات یک مردمشناس بفهمد و پیام منسجمی به خواننده منتقل می شد؟
آیا نگارنده محترم نمیتوانست در مقدمه بگوید مطالب را من در ایام نوروز نوشتم اما اکنون که مینگرم اگر این نوشتنها اتفاقی پیش نمیآمدند و من براساس یک طرح جلو میرفتم، اینگونه چیده میشدند که در کتاب آمده است؟ برای نمونه در ص ۸۷ توضیح میدهند: قصدم از نوروزاندیشی «افقگشایی» است. آیا چنین جملاتی نباید در قالب کتاب در همان ابتدا میآمد تا خواننده بفهمد قصد نگارنده از نوشتنش چیست؟ اگر دقیقتر بگویم روزنوشت هفدهم میتواند مقدمه کتاب باشد. آیا نویسنده مدعی است این چنین تقدیری ازلی بوده و نباید آن را جابهجا کرد؟ (گمان نمیرود کسی چون دکتر فاضلی به چنین «حوالتهای تاریخی» باور داشته باشد).
۴) پارهای عنوانها مناسبت چندانی ندارد و ترکیبش معنای ویژه درستی را القا نمیکند؛ برای نمونه «آینده نوروزی». زیر این عنوان نگارنده محترم نوشتهاند: «نوروز آینده در حال ظهور و نویدبخش اتوپیایی ممکن است.» (ص۶۱)
نخست باید بعد نوروز کاما میآمد تا درست خوانده شود از این که بگذریم در این جمله نوروز به چه معناست؟! روزهای نو یا همین ایام؟ باید آن را چگونه معنا کرد؟ چند سطر پایینتر نوشته عبارت «نوروز» از دو واژه «نو» و «روز» تشکیل شده. خوب اگر نوروز متمایز از روزگار دیروز و امروز است، چگونه در حال ظهور است؟
۵) کتاب آکندگی ادبی کمرنگی دارد هرچند با آوردن ابیاتی در ابتدای هر روز – که گهگاه ربط چندانی هم با موضوع ندارند – تلاش شده تا از عبوسی عقلانی کتاب کاسته شود.
امیدواری
این کتاب در حد و اندازه خود اثر ارزشمندی است و بسیاری از نکاتش میتواند تأملبرانگیز باشد برای آنانی که عادت کردهاند هرگاه نام نوروز و بهار میآید فقط درباره چهچه بلبل و خنده گل بخوانند. برای نویسنده آرزوی تکامل این نگاه را دارم.