در دوران خیلی قدیم در سرزمینهای مختلف، نویسندگان مثل شاعران آثار خود را برای دیگران میخواندند. خواندن متون ادبی توسط نویسندگان در آن دوران که از رسانههای ارتباطی امروزی خبری نبود در محافل عمومی رسم بود. یعنی جلسات عمومی کتابخوانی برپا میشد. در اصل باید گفت جلسات بلندخوانی. برای کسانی که میخواستند به عنوان نویسنده اسم و رسمی پیدا کنند شرکت در این مجالس اجتنابناپذیر بود. نویسندهای که در این مجالس حضور نمییافت شناخته نمیشد. اثرش در بین مخاطبان مهجور میماند. برای نویسنده بهترین راه برای دسترسی به مخاطب همین مجالس بود. در واقع، این نشستها به نوعی انتشار اثر محسوب میشد. شاید به این دلیل که تعداد نسبتا اندکی سواد خواندن و نوشتن داشتند. ضمن اینکه حضار میخواستند علاوه بر دیدن چهره و قد و قامت خالق اثر، صدای او را از خلال نوشتههایش بشنوند. خالق اثر در جلوی جمع میایستاد و با اعتماد به نفس، جدیدترین اثر خود را میخواند. الباقی هم سراپا گوش میشدند و در جایی که باید احساسات نشان میدادند. کسی که به هر دلیلی در تعدادی از این جلسات شرکت نمیکرد کمابیش احساس خسران به او دست میداد. احساس میکرد از قافله فرهنگ و ادب عقب مانده است. پارهای از این جلسات در خانههای ثروتمندان برگزار میشد که از امکانات بیشتری برخوردار بودند. خاصه نویسندگانی که خانه فراخی داشتند و امکانات پذیرایی برایشان فراهم بود.
در جلساتِ کتابخوانی، هم خالق اثر بر سر شوق میآمد و هم مخاطب. چه لذتی دست میداد به نویسنده وقتی اثرش با آب و تاب برای جماعتی خوانده میشد. گذشته از تبلیغات، لذتآفرین بود. باید گفت در عالم نویسندگی هیچ لذتی به پای این لذت نمیرسد. زمانی این لذت دو چندان میشود که با دست تکان دادنها و احسنتگوییهای جماعت هم همراه شود. البته این بسته به مهارت کتابخوان است که با بالا و پایین بردن لحن صدا و حرکات دستان خود به گونهای بتواند با مخاطبان ارتباط برقرار کند. در این شرایط خالق اثر احساس میکند اثرش در جامعه دیده شده و جایی برای خود باز کرده است. در این جاست که نسبت به جامعه احساس تعلق و وظیفه میکند.
در این دورهمیهای کتابخوانی نه تنها حاضران با متن آشنا میشدند، بلکه واکنش حاضران نیز به اطلاع نویسندگان میرسید و در پایان، متن حک و اصلاح میشد. همین واکنشهای حضار بود که مسیر ادبی صاحب اثر را تعیین میکرد. نقل است حتی هرودوت در جشنواره المپیک آثار خود را برای مردم میخواند. در این جشنواره خیلیها از اقصی نقاط یونان گردهم میآمدند تا در مراسم کتابخوانی هرودوت حضور داشته باشند. افتخاری برای آنان محسوب میشد تا در مراسم کتابخوانی هرودوت شرکت کنند.
در روم و در دوره آغازین امپراتوری این کشور مراسم کتابخوانی بیش از هر دورهای رواج داشت. آنقدر زیاد که در هر کوی و برزنی به چشم میآمد. مولفان و ناشران از این برنامهها برای تبلیغ خود استفاده میکردند. تبلیغاتی که در پارهای برای دیگران تعرض و مزاحمت شمرده میشد. «مارسیال»، Martial طنزنویس رومی در یکی از هجویههای خواندنیاش نوشته بود حتی دستشوییهای عمومی و حمامها و استخرها هم از تعرضهای این کتابخوانهای عمومی مصون نبود. همه جا صدایشان شنیده میشد. در این رابطه هجویه او چنین است:
«برایم میخوانی وقتی که ایستادهام، برایم میخوانی وقتی که نشستهام.
برایم میخوانی وقتی که میدوم، برایم میخوانی وقتی که دستشوییام.
به حمامها میگریزم، غریوت در گوشم میپیچد.
به سمت استخر میروم، نمیگذاری شنا کنم.
برای شام میشتابم، در راه جلویم را میگیری.
سر غذا میرسم، کلماتت در حلقم گیر میکنند.» (۱)
اروپای قرن نوزدهم را باید دوران طلایی کتابخوانی به شمار آورد. سرآمد این برنامهها در انگلیس، شخصیتی چون چارلز دیکنز بود. وی به نیت کتابخوانی به شهرهای مختلف سفر میکرد. اولین دور سفرهای او شامل برگزاری هشتاد جلسه کتابخوانی در بیش از چهل شهر بزرگ و کوچک بود. «او در انبارها، اتاقهای اجتماعات، کتابفروشیها، ادارات، تالارها، هتلها و میخانهها جلسات کتابخوانی برقرار کرد. (۲) جلسات کتابخوانی او به دو دسته تقسیم میشد: خواندن برای مخاطبان به قصد حک و اصلاح نسخه نهایی و سنجش میزان تاثیر آن بر مخاطبان، و دیگری که به صورت برنامههای نمایشی اجرا میشد. در اواخر عمر، همین جلسات کتابخوانی او را به شهرت رساند. چندان که از فرط خوشحالی در پوست خود نمیگنجید. در نامهای به همسرش کاترین با خوشحالی تمام چنین نوشت: «اگر دیشب مکردی (یکی از دوستان دیکنز) را میدیدی- که هنگام خواندن من آشکارا اشک میریخت و روی مبل زار زار میگریست- احساس میکردی (کمااینکه من این احساس را داشتم) که برخورداری از قدرت، چه حس خوبی است.» (۳)
در ایران قدیم نیز این شیوه کمابیش متداول بود؛ بیشتر در خانهها و در پارهای هم در قهوهخانهها. البته نه توسط نویسندگان بلکه توسط کسانی که در زمره باسوادان به شمار آمده و از عهده این کار به خوبی برمیآمدند. اعضای خانواده در شبهای زمستان زیر کرسی مینشستند و عضو باسواد خانواده با صدای بلند کتابی را متناسب با ذائقه افراد میخواند. بدینسان ساعاتی از شبهای بلند زمستان را سرمیکردند. با افزایش سواد و بالارفتن توان مطالعه مردم، رفته رفته جلسات کتابخوانی منسوخ شد. افراد باسواد ترجیح میدادند خودشان کتاب در دست گرفته بخوانند تا اینکه برایشان کتابی خوانده شود. با شیوه جدید این توفیق دست میدهد که افراد هر جا که هستند، در خلوت یا جلوت، کتاب بخوانند و هر جا که لازم میبینند یادداشت بردارند، بدون اینکه نیازی به افراد کتابخوان داشته باشند.
امروزه با ظهور فضای مجازی، و کاهش نرخ مطالعه و عدم علاقه افراد به خواندن، با پدیدهای جدید تحت عنوان کتابهای صوتی مواجهیم. کتابهای صوتی هواداران پروپاقرصی هم دارد. از کتابهای کلاسیک و حجیم گرفته تا کتابکها و میکروبوکها. صداپیشگان نامآشنا تمام یا بخشی از کتابی را با صدای بلند میخوانند. آنگاه به صورت رایگان یا قیمتدار در قالب بستههای صوتی در دسترس دیگران قرار میگیرد. آنچه گفتنی است اینکه نباید این بستههای صوتی در هر شرایطی جای کتاب و کتابخوانی شخصی را بگیرد. بستههای صوتی برای ترویج کتابخوانی خوب است مادام که در شرایط خود به کار گرفته شوند، و الا مخاطرهآفریناند. کتاب کاغذی را رفته رفته به حاشیه میبرند و آن را سمی مهلک میشوند.
پینوشت:
۱. فرانک فوردی، «قدرت خواندن از سقراط تا توییتر»، ترجمه محمد معماریان، ص 54
۲. آلبرتو مانگوئل، «تاریخ کتابخوانی»، ترجمه رحیم قاسمیان، ص 367
۳. همان، ص 365