در پی رگههای الماس در معدن زغال سنگ مناقب العارفین
نگاهی به کتاب: مقیم دل؛ حکایتهایی از زندگانی مولانا برای انسان زمانه ما
میتوان کتاب مناقبالعارفین نوشته افلاکی را نسبت به دیگر منابع، جامعترین (نه مستندترین و درستترین) کتاب درباره زندگی مولانا و استادان او دانست. این کتاب مثل دیگر کتابهای مشابه، آمیختهای از روایتهای اسطورهای و افسانهای و واقعی است که شناخت درست مولانا را دشوار میکند.کتاب مقیم دل را که انتشارات همرخ منتشر کرده است میتوان به عنوان گزیدهای از این کتاب با تمرکز بر بخش مولانای آن دانست.
در ادامه، گفتگویی را با آقای دکتر خاکی، مؤلف کتاب «مقیم دل» میخوانید.
۱- کتابهای منقبتی و تذکرهای چه ماهیت و کاربردی دارند؟
بیشتر کتابهای منقبتی را میتوان چونان معادن زغال سنگی دانست که هم رگههای الماس آنها و هم زغال سنگش به کار میآید. آنچه در یک معدن است هم پیامد آلودهسازی محیط زیستی دارد و هم الماسی دارد که از سختترینها و زیباترینها و گرانبهاترین نعمتهای طبیعی است. هر چند بسیاری از داستانهایی که در این نوع کتابها آمدهاند آکنده از بزرگنماییها و اسطورهسازیهای شگفتانگیز است و نامعقول و افسانهای مینمایند اما خود این حکایتها، از بینش مردمان، زمینههای زیستی و پارادایمها و چارچوبهای فکری، سبک نگارش معمول در روزگار نگارش کتابها نیز گزارش میکنند. هر چه هست باید گفت اگر مناقبالعارفینها نبودند چگونه نسلهای بعد به رگههای الماس درخشان اخبار معقول درباره بزرگان دست مییافتند؟!
۲- کتاب مقیم دل دو بخش اصلی دارد. بخش اول نوشتارهای مقدماتی و بخش دوم حکایتهاست. در بخش اول مخاطب با چه محتوایی روبروست؟
در بخش اول کوشش شده است تا در قالب نوشتارهای شش گانه، نیاز به شناخت مولانا از طریق ارایه تصویری مستند به کلام او تشریح شده و گفته شود آموزههای مولانا را باید در ابعاد گوناگون زندگی اش شناخت و او را فقط در حد یک رقصنده و سماعگر در بازار قونیه ندید، در این بخش سپس بحث به ماهیت و اهداف کتابهای منقبتی کشیده شده است. بنده ضمن معرفی ساختار و اهداف کتاب مناقب العارفین با ذکر شواهد استدلال کردهام که این کتاب نمیتواند از روی رساله سپهسالار نوشته شده باشد و موجودیتی مستقل دارد هر چند در مواردی ممکن است در ذکر روایتهای بخش مولانا آبشخورهای روایی یکسانی داشته باشند. در نوشتار پایانی یا ششم کتاب، انواع روایت مربوط به مولانا در کتاب مناقب العارفین دستهبندی شدهاند و در چارچوب یک روششناسی بیان شده است که از روایت مربوط به مولانا که حدود ۶۵۰ مورد میشود فقط یک ششم آنها میتواند برای خواننده معمولی و مشتاق حقیقت عرفانی در روزگار ما کاربردی و مقبول باشد.
۳- محتوای بخش دوم کتاب چیست؟
در بخش دوم نیز ۱۳۰ حکایت در باره گفتار و کردار مولانا آورده شده است. این روایتها با معیار واقعی و درس آموز بودن انتخاب شده است.
۴- شما با توجه به برخی حکایتها مولانا را فردی عادی معرفی کردید که میتواند برای انسانهای روزگار فعلی الگو باشد، چقدر این کتاب میتواند در رسیدن به معنویت و سیر و سلوک عرفانی افراد این روزگار را یاری کند و باعث رسیدن به معنای زندگی شود؟
او را فردی عادی نپنداشتهام. او تاکنون در فرهنگ بشری بینظیر است.گفتهام اسطورهای مافوق بشری با کرامات بالاتر از اعجاز پیامبران نیست اما او بشری مافوق و پیشتاز است.به همین دلیل بخشهایی از سبک زندگی او برای همگان قابل الگو برداری است.مثلا تحمل و رواداریاش، مهربانیاش، توجه به طبیعت و حیوانات، نیایشگری او…
این کتاب با هدف گسترش برداشت مستند از زندگی مولانا نوشته شده است و در واقع گزیدهای است چونان رگههای الماس در معدن زغال سنگ روایتهای نامعقول و اغراقآمیز که در کتاب مناقبالعارفین آمده است.
۵-حکایتهای بخش دوم از کتاب مناقبالعارفین انتخاب شده که جامعترین کتاب درباره زندگی و سیره مولاناست، از طرفی هم بسیاری از مولویشناسان خارجی و داخلی معتقدند کتاب سپهسالار کهنترین سند درباره زندگی مولاناست. نظر شما در مورد این دو کتاب چیست؟
بیش از ده دلیل در کتاب آمده که برای تکرار آنها در اینجا مجال نیست. برای نمونه اگر از مساله سن سپهسالار بگذریم (که برای توجیه گفتهاند بخش مولانا را خود سپهسالار نوشته و بقیه را پسر او نوشته است.) در آیا نباید پرسید چرا رساله سپهسالار هیچ نشانی از حكایات و داستانهایی ویژهای كه بیانگر و نشانگر چهل سال ملازمت ادعایی سپهسالار با مولانا باشد دیده نمیشود و در نکاتی هم نیز با مناقبالعارفین ناسازگار است.
از طرفی دیگر چگونه میتوان پذیرفت به رغم همزمانی و منابع یكسان این دو تدوینگر یعنی افلاکی و سپهسالار در فضای كوچك قونیه و حلقه مریدان مولانا کتابهای مناقبالعارفین و رساله سپهسالار بی خبرانه از هم نوشته شده باشند؟ چرا سپهسالار و ادامه دهنده دهنده احتمالی آن از درخواست كننده نگارش رساله نامی نمیبرد و از او با عنوان «خواص یاران» مولانا یاد میكند. (یاری که در رازها محرم و در نیازها همدم بود، چه ضرورتی داشت که نامش پنهان بماند؟! آیا خطری او را تهدید میکرده است زیرا درخواست نگارش شرح حال مولانا کرده است؟ آن هم در اوج احترام قونیه به مولانا! اگر خطری هم بوده باید متوجه سپهسالار میبود نه درخواستکننده نگارش کتاب. نگارش چنین کتابی در اوج اقتدار مولویان چرا باید در شهری که تا قرنها بعد مولانا مورد احترام بوده محرمانه نگاشته شود؟ مگر در این رساله سپهسالار چه اسرارِ نهفتنی آمده است که نباید افشا میشد؟ مگر افلاکی هر چه راشنیده یا از منابع دیگر نقل کرده بطور تقریبی مستند نکرده؟ میتوان تصور کرد افلاکی بخش قدیمی رساله سپهسالار را برداشته و با آن نویسنده احتمالی و تداوم بخش نگارش رساله هر دو در زمان نوه مولانا بیخبرانه از هم قلم میزدهاند؟ آن هم کاری که باید اشراف پیر زمان صورت میگرفت؟!…
۶- معیارهای شما برای گزینش روایت بر چه مبنایی بوده است؟
به زعم بنده روایتهایی که از کتاب مناقبالعارفین برگزیده شده است با “خردِ متعارف” و “روحِ روزگار” ما سازگارترند. این داستانها میتوانند برای انسان امروز درسآموز باشند. بسیاری از روایتهای مناقب، بیان کرامات اغراقآمیز و گاه چندشآور درباره مولانا است. رفتار قهرمانان افلاکی در پارهای روایتها، قهرمانان فیلمهای تخیلی را به مولوی و استادان و فرزندان اوست. او بویژه در باره مولانا مطالب را به گونهای تنظیم میکند تا بتواند پارهای از رفتارهای شیخ خود یعنی امیر عارف نوه مولانا را توجیه کند. هر چند بسیاری از روایتهای دیگر مناقبالعارفین که نامعقولند نیز توجیهاتی دارند .جمع بندی کلام این که معیارهای انتخاب داستانها از کتاب مناقبالعارفین اینگونه بوده است:
– متعارض و متضاد نبودن روایتها با چارچوبهای مقبول در عرفان اسلامی
– ناسازگار نبودن با عقل سلیم بشری.
– هماهنگی محتوایی حكایتها با دیدگاههای مولانا دربارة كرامات و مكاشفات در آثارش.
– پیامدار بودن ( داستان گفتار یا کرداری درس آموز باشد برای انسان امروز)
۷- روایتهای بخش دوم، هر کدام عناوینی دارند. آیا نامگذاری روایتها با شما بود؟
بله. برای هر یك از داستان با توجه به بخشی از محتوای آنها، نامی نهاده شده است.
۸- در کتاب تلاش شده با رویکرد «دور هرمنوتیکی» برای هر داستان دانه معنی بیان کنید، چرا این رویکرد را انتخاب کردید؟
میدانید که در هرمنوتیک فلسفی، افق متن گشاده است تا مفسر با آن هم افق شده و فهمی نو از آن حاصل کند و به قول مولانا “روح نو بین در تن حرف کهن” دیده شود در “دور هرموتیکی “سخن بر سر دیدن جزء در پرتو کل و سایه افکندن کل در درک جزء است. یعنی داستانی جزیی را باید در پرتو کلیت زندگی مولانا دید. پیر بلخ دربارة فرم و محتوا (ظرف و مظرف) میفرماید:
دانه معنی بگیرد مرد عقل ننگرد پیمانه را گر گشت نقل
در این نگاه در هر روایت، نکتهها و معانی بسیاری هست که باید آنها را یافت و روی آنها کار کرد. در کتاب حاضر برای هر داستان تلاش شده است در قالب جملههایی یک پیام از داستان استنباط و برکشیده شود. این پیامها بر اساس بیت بالا، «دانه معنی» نام گرفتهاند.
۹- و سرانجام، کلام پایانی شما درباره کتاب؟
این کتاب میتواند تصویر ما را از مولانا جامعتر و دقیقتر و انسانیتر کند.
از وقتی که برای این گفتگو اختصاص دادید، از شما متشکریم.