در نظام تعلیمی به ما آموختند آب ترکیبی است ساده از عناصری چون هیدروژن و اکسیژن. قالب فرمول هم به آن دادند و توصیه کردند چنین بنویسیم: H2O. این فرمول را در همان دوران آنقدر نوشتیم و گفتیم و شنیدیم که اساساً ملکه ذهنمان شد و جزء جداییناپذیر ذهنمان درآمد. همه آن فرمولهای شیمیایی که زمانی خوانده و در شب امتحان به ذهن سپرده بودیم همچون: اسید سولفوریک و اسید استیک و اسید نیتریک، سولفات سدیم، سولفات منیزیم، و … کمابیش از یادمان رفت، اما خوشبختانه این فرمول آب هنوز از یادمان نرفته است. یادگار آن دوران، در شاهنشین ذهن خود همچنان داریم؛ فرمولی پیوسته فراموشنشدنی و از یادنرفتنی که ما را به یاد دوران خوش تحصیل میاندازد؛ دورانی همچو آب، زلال و جاری.
اما دریغا، در همین نظام تعلیمی کمتر به ما تفهیم کردند این فرمول بسیار ساده نه فقط یک فرمول شیمیایی، بلکه یک فرمول حیاتی هم هست. فرمولی که هستی ما در گرو آن است. از ارکان اصلی بقای حیات بر روی زمین است.
متاسفانه چنان که باید حساسیتمان را به این حقیقت مسلم برنیانگیختند که اگر این فرمول به ظاهر ساده H2O موجودیت خارجی نداشته باشد از ریزترین موجود زنده تا پیچیدهترین موجود این کره خاکی یعنی انسان، اساساً یعنی کشک! در فقدان آن هیچ موجود زندهای در این ربع مسکون زنده نمیماند. هیچ اندام سترگ و ستیهندهای قادر به بقاء و ادامه حیات نیست. مرگشان در هر شرایطی حتمی است.
این نظام تعلیمی، ما را نسبت به این حقیقت آنچنان که باید حساس نکرد که این موجود دوپا هر قدر هم قوی باشد و از سر غرور، خود را به قویترین تکنولوژیهای زمان هم مجهز کند نمیتواند بدون این ماده بیبو، بیرنگ و بیمزه عرض اندام کند. بدون این عنصرِ شفاف تن و روان ما رو به فنا و نابودی است، به عبارتی، هیچ در هیچ است.
مربیان ما چندان که باید به ما گوشزد نکردند آنجا که آب نیست چگونه جایی است؟ چه تعریفی برای چنین جایی میتوان داشت؛ جز فلاکت و بدبختی و بیرونقی؟! در چنین جایی چه جای رشد و توسعه؟ حتم که چراغ کار و تلاش همیشه خاموش است. چنین جایی کویرستانی را میماند که در همه حال باید خشکیدن هر نوع سبزی و روییدنی را در آن شاهد بود و از اعتلاء و بالندگی آن قطع امید کرد.
اما مهمتر از همه، کاش به ما میگفتند در اهمیت این H2O همین بس، که نه فقط موضوع علمی، که برخلاف آنچه گفته و احساس میشود، موضوع فلسفی و ادبی نیز هست. میتواند این قطره بغایت کوچک حتی در اندیشه نظری فیلسوفی، و در خامه ادیب و شاعری نیز سر باز کند و جایی را در تأملات عالمان غیرتجربی به خود اختصاص دهد.
چقدر خوب بود اگر در آن دوران تحصیل، در درس ادبیات پیام اصلی این اندرز شاعر را از ما دریغ نمیشد، آنجا که در گوشمان زمزمه میکرد: «آب را گل نکنیم. در فرودست انگار، کفتری میخورد آب. یا که در بیشۀ دور، سیرهای پر میشوید. یا که در آبادی، کوزهای پُر میگردد.» کاش کسی به ما میگفت وقتی شاعر غم و غصه آب کفتر و سیره و کوزه آبادی فرودست را میخورد، چرا ما در بالادست غم و غصه حیات خود را نخوریم! چرا ما آب را سبک شمرده و به فکر کوزه خالی خود نباشیم! به وقت عطش کسی چه میداند کوزه خالی یعنی چه؟!
کاش آگاهمان میکردند این عنصر طبیعت با فلسفه زندگی پیوندی ناگسستنی دارد. نمادی است از جریان، تغییر، و تداوم زندگی. مظهری است از پاکی و طراوت و زیبایی. کاش از ما میخواستند تا گوش نیوشا بسپاریم به این ندای حیات که؛ آب اصلیترین سرمایهٔ خانه و سرای ماست. بیآن زیستگاه ما هیچ است؛ نه سرسبزی، نه خرمی، و نه طراوت. اگر ذهنمان را نسبت به این مسایل کاملاً آگاه میکردند دیگر این همه منابع زیرزمینی این چنین به هرز نمیرفت. بستر رودخانهها به پارکینگ خودرو و پارک بازی تبدیل نمیگردید. در فصل تابستان آب سدها تا این اندازه فروکش نمیکرد. زمینهای کشاورزی تا این اندازه تشنه قطرات باران خود را نشان نمیداد. شهروند ما با آب بازی نمیکرد. آنگاه این مایهٔ حیاتی در بستر زندگی نقش مؤثر خود را بیش از پیش پیدا میکرد.
در آن دوران جای این روشنگری همیشه خالی بود که نمیتوان از فلسفه زندگی سخن به میان آورد و از معنای زندگی به درستی یاد کرد مگر اینکه نیمنگاهی به فلسفه آب انداخت و برای این عنصر حیاتی شأن فلسفی هم قائل شد. چه پاسخی دارند آنان که بیتوجه به اهمیت فلسفی این مادهٔ حیاتی و زینهار روشنگر فیلسوفان، این سرمایه گرانسنگ را سبک میشمرند و آن را بر حسب عادت معمول خود، در جهت مصرف بیرویه به کار میگیرند؟! نمیتوان پذیرفت هدررفت این گنجینه ارزشمند را، وقتی که میدانیم و میبینیم در یک منطقه خشک آب و هوایی بسر میبریم. به همینرو، بیش از سایر مناطق نیازمند این ماده سیالیم.
آری، چنانکه گفته آمد این مادهٔ حیاتی به عنوان یک عنصر اساسی و بنیادین، نه فقط یک موضوع علم تجربی، که میتواند و میباید به منزلهٔ موضوعی فلسفی نیز قلمداد شود. خاصه، در جهان کنونی که شدیداً با بحران محیط زیست روبرو است و با این روند میرود که برخلاف گذشته جنگهای آینده بر سر آب شکل بگیرد. حقیقتاً جنگ آب، کم تهدیدی نیست. تهدیدی است برای همه ما انسانها. تهدیدی که با گرفتن جان ما همراه است. در این زیستگاه بیمارگونه و بحرانزده، موضوع آب به عنوان عنصر اصلی محیط زیست میبایست بیش از پیش در فهرست تأملات فلسفی فیلسوفان نیز قرار گیرد. چنانکه در دورهای نیز چنین بوده است. یعنی در عهد باستان که برای نخستین بار خدایان از جهانشناسی خود بیرون رانده شدند و فیلسوفان به طبیعت واقعی و پدیدههای آن روی آوردند.
تالس و ماده اولیه پیدایش حیات
از فلسفه آب سخن راندیم و از ضرورت فرهنگسازی آن، اما سهم و نقش تالس میلِتوسی (Thales of Miletus) را در عهد باستان، یعنی در دوره پیشاسقراطی، در مقایسه با سایر فیلسوفان نباید از نظر دور داشت. این فیلسوف و پایهگذار مکتب ایونیا بود که با طرح این پرسش «مادهٔ اولیه پیدایش کائنات یا به زبان یونانی آرخه چیست؟» برای نخستین بار به مادهای چون آب رسید و آن را در مقایسه با سایر عناصر اربعه یا چهار آخشیج ـ به عنوان بارزترین مظاهر طبیعت و سرچشمه زندگی ـ همچون: آتش، باد و خاک، برتر شمرد. از نظر این پدر فلسفه غرب، آب مادهای است ضروری برای حیات که هم حرکت میکند و هم تغییر دارد و هم به شکلهای مختلف درمیآید. این فیلسوف پیشاسقراطی که فلسفه غرب نیز با او آغاز میشود اعلام داشت که آب ماده اولیه همه اشیاء است. مبدا حیات و زندگی است. معتقد بود همه چیز از آب به وجود آمده و به آب باز میگردد. نظر به اینکه غذای همه چیزها رطوبت است و آب مبدا طبیعت چیزهای مرطوب است.
البته این درست که خاستگاه شکلگیری چنین نظریهای شاید منطقه جغرافیایی این فیلسوف باشد. زیرا او در جایی میزیست که از هر سو دریا و آب بود و آنچه میدید بخار بود و ابر و باران. اما این دلیل نمیشود که در غیر از این جغرافیا، یعنی منطقه خشک آب و هوایی، اصالتی برای آب قائل نشویم و آن را مایهٔ حیات موجودات زنده بشمار نیاوریم. سهل است که در چنین جغرافیایی باید بیشتر بر این مهم تأکید داشت و در مصرف بهینه آن اهتمام ورزید. البته تکیه بر آب در اندیشهٔ فلسفی تالس متوقف نماند بلکه پس از او نیز در پرتو نگاه فلسفی دیگران، همچنان به عنوان یکی از عناصر بنیادین در شکلگیری جهان، در کنار عناصر دیگر پذیرفته شد.
این فقط در صدر تاریخ فلسفه و توسط تالس نبود که آب در زمرهٔ موضوعات فلسفی قرار گرفت، در فلسفه مدرن نیز به عنوان نمادی از رابطه انسان با طبیعت، و نقش مؤثر آن در تکامل حیات و حفظ اکوسیستم بیش و کم بدان پرداخته میشد. اما تردید نباید کرد که این اندازه کافی نیست. باید بیش از پیش فلسفه را وارد این میدان کرد و آب را به عنوان نمادی از ناخودآگاه، احساسات و عواطف مورد ملاحظه فلسفی قرار داد. از اینرو میطلبد فیلسوفان هر چه بیشتر وارد کارزار شوند و نگاه فلسفی را در این زمینه تقویت کنند که لازمه فرهنگسازی است. ظریفی به طنز میگفت این درست که فیلسوفان بیفلسفه آب نمیخورند، اما بیآب چگونه میتوان فلسفه داشت و در پی فلسفه رفت! چنین نیازی در شرایط حساس کنونی به خوبی احساس میشود. از این زاویه که به موضوع بنگریم شاید بتوان بیش از پیش آب را فرهنگسازی کرد و به منزله ارزشمندترین ثروت ملی بدان نگریست. اين ثروت ملی در اذهان عامه ارج و قرب نمییابد و بر صدر نمینشیند مگر اینکه آن را از همان دوران کودکی در کلاسهای درس بدل به يك خودآگاهی عميق و پايدار نمود. این مهم نیازمند یک خودآگاهی ملی است. بدون خودآگاهی ملی نمیتوان بر این مشکل بزرگ فائق آمد.
