روز قلم: تأملاتی در راز سوگند خدا به قلم

روز قلم: تأملاتی در راز سوگند خدا به قلم

به قلم دکتر غلامرضا خاکی

غافل بودن نه ز فرزانگیست
غافلی از جمله دیوانگیست
غافل منشین، ورقی میخراش
گر ننویسی قلمی میتراش
نظامی

اشاره
روز قلم است و من همچنان در سرزمینی می‌زی‌ام که از دیرباز سرنوشت قلم‌‌داران آن در راه حق و حقیقت، سرنوشت دل‌انگیزی نبوده و نیست. حیرت‌انگیزتر آن است که این تقدیر جانگداز، در سرزمینی جاری است که پیامبر مردمانش فرموده:

سه چیز است که حجاب‌ها را پاره می‌کند و به پیشگاه عظمت خدا می‌رسد. صدای گردش قلم‌های دانشمندان به هنگام نوشتن! و صدای قدم‌های مجاهدان در میدان جهاد! و صدای چرخ نخ‌ریسی زنان پاکدامن! [۱]

به تعبیر رندی سرنوشت یک جامعه را چاپخانه و توپخانه و کارخانه تعیین می‌کند. فکرم را از صبح از غم چندو چون اوضاع نشر رها کرده و به سورۀ قلم می‌اندیشم و در اندیشه تفسیر و تأویل آیه نخست آنم.

سوره قلم
یکی از رازانگیزترین سوره‌های قرآن، سوره قلم است، شصت و هشتمین سوره در ترتیب مصحف شریف بر اساس برخی روایات. این دومین سوره است که پس از سوره علق نازل شده است. این سوره پس از ایراد تهمت‌های ناروا به پیامبر اکرم (ص) توسط مشرکان، به ویژه پس از آنکه ایشان را مجنون خواندند، نازل شده است. سوره قلم مشتمل بر ۵۲ آیه بوده و از آن دسته از سوره‌های قرآن به شمار می‌رود که با حروف مقطعه شروع شده‌اند. بسیاری بر این عقیده‌اند که سوره قلم مکی است. سوره قلم دو سیاق [۲] (آیات ۱ تا ۳۳ و آیات ۳۴ تا ۵۲) شناخته شده دارد. البته دسته‌بندی جزئی‌تری نیز در این‌‌باره قابل تصور است.

شگفتی آنجایی است که در آغاز این سوره، خداوند از زبان پیامبری امی،[۳] به قلم سوگند می‌خورد و آنچه که می‌نویسد «ن وَالْقَلَمِ وَ مَایَسْطُرُونَ»

فهم من
این که قلم چیست و آنچه که می‌نگارد، و قلم در آن روزگار چه بوده و نگاشتن بر چیزی مانند استخوان کتف شتر چگونه بوده،  موضوعی قابل بررسی است. این نکته‌ها از دیدگاه‌های گوناگون مورد توجه مفسران قرار گرفته و سخنان عجیب و غریبی نیز به میان آورده‌اند، پاره‌ای مانند فیلسوفان هرمنوتیک مدعی آن شده که در جهت فهم منظور و خواسته خداوند حرکت کرده‌اند.

دم‌دستی‌ترین از این سوره آن است که امر نوشتن در میان کارهای بشری آن چنان جایگاه و تقدسی دارد که خداوند به آن سوگند یاد می‌کند و به کارهای دیگری انسان سوگند نخورده، برای نمونه خداوند به گاوآهن کشاورز و بیل باغبان سوگند نمی‌خورد و آنچه کشاورزان می‌کارند و می‌رویانند.

آنچه در میان این برداشت‌ها شگفت می‌نماید، مکتوب‌ستیزی گروهی از صوفیان مسلمان و دلایل آنهاست. آن روی ستیزشان را باید نفی ابزاری به نام قلم دانست. آیا صوفیان از قلم برداشت دیگری داشته و از ظاهر این آیه فراتر رفته و به تأویل دیگری رسیده‌اند؟ آیا آنها حیران بوده‌اند چرا خود پیامبر نویسایی فرا نگرفت تا آیات را بنویسد؟ حتی تمایل نکرد که نگارش نام خود را نیز بداند تا در جایی مانند صلح حدیبیه آن را بشناسد و پاک کند؟!

نکته‌هایی که در این سوره بسیار پرسش‌برانگیز می‌نماید این است که:
– با یک قلم چه چیزی باید نوشته شود که شایسته سوگند و احترام‌گزاری خداوند باشد؟
– آیا خداوند به سیاهی افکنی قلم‌هایی که آفرینش خداوند را پوچ و بیهوده می‌دانند سوگند می‌خورد؟
– آیا فلان مقاله درباره شیمی یا فیزیک نیز شامل سوگند می‌شود یا نه سوگند فقط خاص تفسیر قرآن است؟…
– آیا این‌که خداوند به آنچه مینویسد سوگند می‌خورد به گونه‌ای سوگند به صاحبان قلم نیز نیست؟ اما کدامین صاحبان قلم؟

با توجه به آنچه گذشت آیا این قلم را نمی‌توان وجود آدمی معنا کرد و هر کاری که از او بر برگ هستی رقم می‌خورد نوشته‌ای است تا حضور خداوند را آشکارتر و پدیدارتر کند؟

چه می‌گویم بروم سراغ ادامه نوشتن کتاب نقدنامه؛ که اکنون برآنم بی‌تردید یکی از مصادیق سوگند پروردگار؛ نوشتن نقادانه است برای فهم و آشکارسازی حقیقت در میان اباطیل.

 

پی‌نوشت:
[۱] ثَلاثُ تَخرُقُ الْحُبُبَ وَ تَنْتَهِی إلَی مَا بَینَ یدَی اللَّهِ: صَرِیرُ أَقْلامِ الْعُلَمَاءِ وَ وَطْی أَقْدامِ الُمجاهِدینَ وَ صَوْتُ مَغازِلِ الُمحْصَناتِ.
الشهاب فى‌الحکم و الاداب، صفحه ۲۲.

[۲] سیاق نوعی ویژگی واژگان یا عبارات و یا سخن است که بر اثر همراه بودن آنها با کلمه‌ها و جمله‌های دیگر به وجود می‌آید.
[۳] شمس در مقالات در تفاوت امّی و عامی می‌گوید: «من امّی‌ام، امُُّی دگر باشد عامی دگر. آن عامی خود کور باشد و اُمّی نانبیسنده باشد.»
در نگاه مولانا در فیه مافیه، پیامبر سرسلسلۀ امّی‌ها در عالم اسلام است: مصطفی (ع) را که اُمّی می‌گویند از آن رو نمی‌گویند که بر خط و علوم قادر نبود یعنی ازین رو امّی‌اش می‌گفتند که خط و علم و حکمت او مادرزاد بود نه مکتسب. کسی که بر روی مه رقوم نویسد او خط نتواند نبشتن و در عالم چه باشد که او نداند؟ چون همه ازو می‌آموزند، عقل جزوی را عجب چه چیز باشد که عقل کلّ را نباشد؟ عقل جزوی قابل آن نیست که از خود چیزی اختراع کند که آن را ندیده باشد و اینکه مردم تصنیف‌ها کرده‌اند و هندسه‌های نو و بنیادهای نو نهاده‌اند تصنیف نو نیست، جنس (مانند) آن را دیده‌اند، بر آنجا زیادت می‌کنند. آنها که از خود نو اختراع کنند، ایشان عقل کلّ باشند. عقل جزوی قابل آموختن است، محتاج است به تعلیم. عقل کلّ معلّم است، محتاج نیست و همچنین جمله پیشه‌ها را چون بازکاوی اصل و آغاز آن وحی بوده است و از انبیاء آموخته‌اند و ایشان عقل کلّ‌اند.

 

منبع: وب‌سایت رسمی دکتر غلامرضا خاکی