زندگی و آراء فیلسوف آموزش؛ پائولو فریره
بازنشر از آموزمگ
پائولو فریره در 19 سپتامبر 1921 در یک خانواده متوسط در شهر بندری رسیف در شمال شرقی برزیل به دنیا آمد. پدر او یک ارتشی بازنشسته بود و مادرش یک کاتولیک معتقد. پدر فریره تاثیر زیادی بر نحوه تفکر و نظرات او در بزرگسالی باقی گذاشت فریره میگفت که پدرش پایههای اعتقادی او به دمکراسی، تفکر انتقادی و به چالش گرفتن قدرت را در ذهن پسر کوچکش نقش زد پیش از آنکه در سال 1934 در فقر و تنگدستی از دنیا برود. مادر فریره نیز به سبب اعتقادش به مذهب کاتولیک تاثیر ماندگاری بر ذهن فریره گذاشت. ثبات و استقامت او در باورهایش و استقلال رای او برای پائولو الهامبخش بود.
فریره در 8 سالگی وارد یک مدرسه خصوصی شد گرچه وی اولین کلاس درس و معلمش را بسیار دوست میداشت اما باقی تجارب آموزشی او اغلب برایش ناخوشایند بود. بهویژه که نظام آموزشی وقت برزیل بر پایه محفوظات بنا شده بود و از دانشآموزان انتظار میرفت، مطالب درسی را مو به مو حفظ کنند و همین فرایند از بر کردن دروس برای پائولو بسیاری دشوار بود و همین پایه مخالفت او در نظریه آموزشی خود با اجبار به حفظ کردن مطالب بدون درک مطلب شد.
دوران تاریک رکود اقتصادی در دهه 1930 تاثیر منفی زیادی بر اقتصاد برزیل و همچنین خانواده او داشت. پدر فریره که یک ارتشی بازنشسته بود، ناچار شد برای امرار معاش به کارهای خرد مختلفی بپردازد که درآمد اندکی داشت و پائولو طعم تلخ فقر و نداری را به خوبی حس میکرد. تفاوت فاحش بین سطح زندگی فقرا و ثروتمندان و بین صاحبان قدرت و مردم عادی در این دوران تاریک، اثر عمیقی بر دیدگاههای فریره گذاشت و پایگاه فکری نظریه و فعالیتهای او را شکل داد.
فریره بعد از اتمام دوران دبیرستان موفق شد در سال 1941 وارد دانشگاه شهر خود در رشته حقوق بشود اما به سبب علاقهای که داشت دروسی را نیز در حوزه فلسفه و روانشناسی مطالعه نمود. در این دوران او با نظریات مهم دوران خود از طریق مطالعه آثار مارکس و فلاسفه کاتولیک همچون جاک ماریتین آشنا شد.
در سال 1944 او با یک خانم آموزگار در یک مدرسه کاتولیک، به نام الزا مایا کوستا اولیوریا ازدواج نمود و حاصل این ازدواج 5 فرزند، سه دختر و دو پسر بود.
فریره پس از فارغالتحصیلی در رشته حقوق به استخدام دولت محلی در آمد و از آنجایی که حوزه آموزش و پرورش بیش از سایر رشتهها، او را جذب میکرد به سمت مدیر دپارتمان آموزش و فرهنگ و خدمات اجتماعی شهر خود منسوب شد. او این سمت را از سال 1946 تا 1954 حائز بود دورانی که او به طور عملی وارد کار برای آموزش اقشار فقیر و ستمدیده شهر خود شد و یک برنامه آزمایشی آموزشی را برای مردم فقیر اجرا کرد و همزمان مشغول مطالعه تاریخ و فلسفه آموزش در دانشگاه شد. در سال 1959 تز دکترای خود را با عنوان “آموزش و دوران کنونی برزیل” دفاع کرد و به سمت ریاست دانشکده تعلیم و تربیت رسیف منسوب شد.
در این دوران او با اعتماد به نفس بالاتر و امکانات اجرایی بیشتری که بهدست آورده بود یک برنامه جامع و تحولگرا را برای متحول کردن زندگی اقشار فقیر و روستائیان برزیل شروع کرد. تیم بزرگی که او سرپرستی میکرد شروع به آموزش خواندن و نوشتن به اقشار فرودست اجتماع کردند و مطالب درسی را نه بر اساس نظام آموزشی متداول و رسمی برزیل بلکه بر اساس زندگی واقعی و نیازهای روزمره روستائیان و مردم فقیر سازماندهی کردند. اقدامات موثر و فراگیر فریره به زودی باعث نگرانی فعالان سیاسی مخالف و نظامیان شد و بعد از کودتای نظامی در سال 1964، برنامه آموزشی فریره متوقف شد و او پس از سپری کردن 70 روز در بازداشت، از برزیل تبعید شد.
فریره 5 سال از دوران تبعید خود را در شیلی گذراند و سپس به امریکا رفت و بعد از مدتی وارد دانشگاه هاروارد شد. در همین دوران بود که کتاب مشهور خود “آموزش ستمدیدگان” را در سال 1970 منتشر کرد. این کتاب به یکی از پرفروشترین و تاثیرگذارترین آثار فلسفی در زمینه آموزش و پرورش بدل شد کتابی که تفکرات قدیمی و سنتی در مورد آموزش و پرورش را زیر سوال میبرد و طرحی نو در آموزش در میانداخت. این کتاب بعدها با مجموعه کتب مشابه و نزدیک دیگری همچون، آموزش برای آگاهی انتقادی، (1973)، فرایند آموزشی (1978)، آموزش شهری (1993) و آموزش امید (1994) دنبال شد.
فریره، هاروارد را در اوایل دهه هفتاد ترک کرد تا به عنوان مشاور و معاون آموزشی در کمیسیون جهانی کلیساهای کاتولیک خدمت کند. این سمت، فرصت سفر به نقاط مختلف جهان را برای او فراهم آورد و چشم او را به نیازهای آموزشی بسیاری از مردم در سراسر جهان گشود و تجربه ارزشمندی بود که در نوشتههای اخیر او خود را نشان داد.
فریره سرانجام در سال 1979 دوباره به برزیل بازگشت و جزو هیئت علمی دانشگاه سائوپولو گشت و پس از آن سمتی را در وزارت آموزش و پرورش سائوپائولو به دست آورد جایی که میتوانست برنامههای آموزشی تحولگرای خود را برای قشر بسیار بزرگترین از کودکان برزیلی اجرا کند.
پائولو فریره سرانجام بر اثر عارضه قلبی در 2 می1997 در 75 سالگی در سائوپوئولو درگذشت.
فلسفه آموزشی فریره
از نظریات فریره به عنوان آموزش رهاییبخش یا رویکرد انتقادی به آموزش یاد میشود. او فلسفه فکری خود را در تعلیم و تربیت بر اساس بازنگری انتقادی نظام آموزشی موجود بنا کرد و نه تنها به فکر اصلاح نظام موجود نبود بلکه حتی نظام آموزشی را یکی از ابزارهای قدرتمندان و صاحبان زر و زور در به اسارت کشیدن مردم میدانست و از همان آغاز همت خود را نه بر اصلاح بلکه بر یک رویکرد انقلابی و انتقادی گذارد.
فریره که عمیقا متاثر از وضعیت زندگی اقشار فرودست اجتماع بود، بر این باور بود که نظام آموزشی به عنوان ابزاری برای جامعهپذیری و نگه داشتن مردم در قالبهای فکری سنتی عمل میکند و فاصله بین قدرت و عدالت را مرتباً در هر نسل بازتولید میکند. تعلیم و تربیت نقش بازدارنده و سرکوبگر دارد، دانشآموزان تنها به حفظ کردن مطالب درسی میپردازند بدون اینکه بیاموزند مفاهیم درسی را بفهمند یا مورد پرسش قرار دهند و همین رویکرد به ظاهر ساده، با نهادینه شدن در فکر و ذهن کودکان، از آنان افرادی مطیع و سر به زیر میسازد که قادر به تحول اجتماع پیرامون خود و شرایط زندگی مشقتبار خود نیست. به نظر میرسد او در این افکار شدیداً ملهم از نظرات ایوان ایلیچ و طرح انتقادی او در نقد نظام آموزشی و برنامه درسی پنهان مدارس بود.
فریره نظام آموزشی نخبهپرور را نقد میکرد و معتقد بود که نظام آموزشی نباید تنها به نفع نخبگان عمل کند و با برقرار کردن رویکرد حذفی، اقشار محروم را از اندیشیدن و پیشرفت کردن محروم کند. در نظام آموزشی سنتی و اقتدارگرا، معلم در محور کلاس قرار دارد و مطالب درسی به عنوان تنها مرجع درست حقیقت تلقی میشوند و دانشآموزان باید خود را با دانش موجود وفق دهند و از طریق به خاطر سپردن، این باورها را هم ناخودآگاه هضم و جذب کنند. اما در فلسفه تعلیم و تربیت فریره، نظام آموزشی باید رویکردی کاملا متفاوت میداشت. رویکردی که به دانشآموزان قدرت و ابزار نقد وضعیت موجود را میدهد. ذهن آنها را از طریق به چالش گرفتن دانستههایشان به کار میاندازد و هیچ حکمی را حتی اگر از جانب معلم یا کتاب درسی مرجع صادر شده باشد، بدون تفکر انتقادی و آزمودن شخصی نمیپذیرد.
آموزش تحولگرا
فریره به مسئله تعلیم و تربیت نه به عنوان نهادی برای انتقال اطلاعات و دانش بلکه به عنوان یک نهاد آگاهیبخش نگاه میکرد که میتواند بنیان تحول و اجتماعی به حساب آید. فریره معتقد بود که هیچ تحول عمیق و پایدار اجتماعی بدون تکیه بر تعلیم و تربیت صحیح نمیتواند صورت گیرد و تعلیم و تربیت صحیح نیز چیزی نیست به جز آموزش رهاییبخش که انسانها را از یوغ دادههای نادرست، خرافه و وابستگیهای قومی، نژادی و سیاسی که قدرت فردی آنها را انکار میکند و آنها را تبدیل به غلامان حلقه به گوش قدرتها و ثروتمندان تبدیل میکند، نجات میدهد. فریره رویکردی انتقادی و حتی انقلابی نسبت به آموزش و پرورش داشت و بر این باور بود که اساس تحول اجتماعی تنها در گرو تحول فکری مردم از طریق نظام آموزشی تحولگرا (Transformative Education) ممکن است.
هدف آموزش
فریره اعتقاد داشت که هدف آموزش در بعد فردی، متحول کردن ذهن افراد است به طوریکه آنها ار بازیگران منفعل و نادان و اسیر در دست قدرتها و سیاستها، به بازیگران فعال، آگاه و تحولگرا تبدیل نماید. او اعتقاد داشت که آموزش و پرورش رهاییبخش قادر است با رادیکالیزه کردن (برانگیختن) فرد، او را از یک عضو بیتفاوت به یک عضو فعال و آگاه جامعه بدل کند که قادر است برای تغییر ساختارهای ظلم و بیعدالتی به پا خیزد و مشکلات جامعه را درک کند و برای حل آنها پیشقدم شود.
حقیقت و دانش
حقیقت در فلسفه فریره، مطلق نیست و در واقع حاصل برساخت واقعیت از طریق به اشتراک گذاشتن اذهان است. فریره برای دانش و حقیقت، ماهیتی نسبی قائل است و اعتقاد دارد که هیچ کسی نمیتواند مالک مطلق حقیقت باشد. حقیقت موضوعی درونی است و برداشت فردی هر کس، تفاوت و ارزش واحدی دارد بنابراین هیچ کس نمیتواند ادعا کند که برداشت او از حقیقت کامل است و برداشت دیگران ناقص با نادرست است. بنابراین فریره به مانند فلاسفه آموزشی مهم دیگر ارزش و اعتبار چندانی برای دانش و علم موجود قائل نیست و آن را قابل اتکا نمیداند و معتقد است حقیقت چیزی است که انسانها از طریق صحبت و گفتگو در یک فرایند آزاد و انتقادی نسبت به آن به تفاهم رسیدهاند و نسبی بودن دانش بخشی از ماهیت آن است. بنابراین در یک نظام آموزشی نه معلم و نه کتاب درسی هیچ یک نمیتوانند به عنوان نمایندگان مطلق حقیقت شناخته شوند بلکه حقیقت امری برساختی است و از طریق تبادل آرا در ذهن انسانها ساخته میشود. به نظر میرسد این دیدگاه فریره عمیقا تحت تاثیر فلسفه اگزیستانسیالیسم باشد.
تفکر انتقادی
آگاهی یکی از مفاهیم کلیدی در فلسفه آموزشی فریره است. فریره معتقد بود که آگاهی از طریق تفکر انتقادی حاصل میآید. آگاهی چیزی نیست که آموخته شود یا از طریق مطالعه حفظ شود بلکه فرایندی پویا و دیالکتیک است که تنها از طریق گفتوگوی منظم و آزاد بین طرفین بحث که در جایگاه برابری قرار دارند حاصل میآید. به عبارت دیگر فریره آموزشگران را تشویق میکرد به جای تدریس کردن، دانشآموزان را در معرض بحث و مذاکره آزاد قرار دهند و از طریق تبادل نظراتشان، به آگاهی انتقادی برسند.
تاریخ و حق تعیین سرنوشت
شاید بتوان فلسفه آموزشی فریره را تلفیقی هوشمندانه از دو نظریه مهم و مطرح زمان خود یعنی مارکسیسم و اگزیستانسیالیسم دانست. فریره تحت تاثیر نظرات مارکس، اعتقاد داشت که فرایند تاریخی و مرحله به مرحله، زندگی بشر را از آغاز تا کنون به نوعی شکل داده است که مالکیت ابزار قدرت و تولید را برای به زیر سلطه کشاندن فرودستان جامعه به کار برده است. فریره معتقد بود برای شناخت زندگی و شرایط جهان پیرامون خود نیازمند درک تاریخی هستیم و یکی از عناصری که در نظام آموزشی پیشنهادی فریره قرار داشت، درک نگرش تاریخی به شرایط فعلی انسانها بوده است اما بر خلاف مارکس، فریره اعتقادی به جبر تاریخی نداشت و به سیاق اگزیستانسیالیستها باور داشت که انسانها اسیر تاریخ نیستند و با کسب آگاهی انتقادی قادر هستند برای تغییر شرایط خود و تعیین سرنوشتشان اقدام کنند. فریره نگرش تاریخی را برای درک و شناخت موقعیت کنونی انسان ضروری میدانست اما همزمان اعتقاد داشت که درک تاریخی کافی نیست و انسان میتواند و باید از جبر تاریخ خود را بیرون بکشد و سرنوشتاش را خود رقم بزند.
توجه به بستر اجتماعی- تاریخی
او اعتقاد داشت ساختارهای موجود را میتوان از طریق همین آگاهی و تفکر انتقادی به چالش کشید و میتوان طرحی نو برای جهان در انداخت. بنابراین او نقطه آغاز آموزش و پرورش را نه علم موجود بلکه درک و شناخت وضعیت موجود زندگی میدانست یعنی معتقد بود بحث کلاس درس باید روی شناخت شرایط زندگی واقعی انسانها بنا شود و این شناخت باید نقطه آغاز تحول جامعه به شمار آید. اگر قرار باشد شناخت، منجر به تحول نشود، پس تعلیم و تربیت نتوانسته به وظیفه خود به درستی عمل کند. فریره توجه به بستر و زمینه زندگی کودکان را نقطه آغار آموزش و پرورش میدانست و اعتقاد داشت که آموزش و پروش نباید عمومی و یکسان باشد بلکه نسبت به نیازها و بستر تاریخی، فرهنگی و اجتماعی هر منطقه باید سازگار شود تا کودکان از همان آغاز بتوانند ارتباطی را بین زندگی واقعی خود و آنچه در مدرسه میآموزند برقرار سازند.
معلم
در نظام فکری فریره معلم جایگاه ویژهای دارد. گر چه او اعتقاد داشت که حقیقت باید از طریق بحث و گفتگوی آزاد در بین طرفین برابر حاصل شود و معلم نباید نقش محوری و سخنران و مرجع را ایفا نماید اما در عین حال او نقش کلیدی برای حضور معلم قائل بود. در فلسفه آموزشی فریره، جایی برای انفعال و بیطرفی نیست بنابراین معلم نیز نمیتواند نقشی منفعل داشته باشد نقش معلم، هدایتگر و جهتدهنده است . اوست که باید تشخیص دهد کجای معادله بایستد و طرف خوب و بد را تشخیص دهد و در طرف درست بایستد. معلم باید با هدایت بحثهای آزاد، تشویق رشد تفکر انتقادی و به چالش گرفتن قدرت و دانش موجود، دانشآموزان را در مسیر حرکت و بازسازی اجتماعی یاری دهد. معلم نمیتواند بیطرف باشد بلکه باید همیشه در طرف درست بایستد.
فریره باور داشت که رسیدن به آگاهی انتقادی و رهاییبخش باید از معلم شروع شود و او با به چالش گرفتن نظام قدرت در مدرسه، خود را از یوغ نظام و سلسله مراتبی که قصد سرکوب و شانتاژ او را دارند رها کند و در مرحله بعدی، این آگاهی را به دانشآموزان منتقل نماید. واضح است که انتقال دیدگاهها نباید از طریق سخنرانی باشد بلکه انتقال آگاهی تنها و تنها از طریق بحث آزاد و مشارکت عمومی در بازسازی معنا صورت میگیرد. به طوریکه معلم باید اطمینان حاصل کند که دانشآموزان آگاهی رهاییبخش را کسب کردهاند و قادرند راه درست و کار درست را انجام دهند.
فلسفه فریره: مسئولیتپذیری اجتماعی برای تغییر
به زبان ساده میتوان فلسفه آموزشی فریره را نوعی مسئولیتپذیری اجتماعی نسبت به تغییر و تحول اجتماعی دانست. نظریه او پتانسیل تبدیل شدن به راه و روش گرایشهای ظلمستیزی و رفع تبعیض را دارد. توجه به نیازها و شرایط زندگی اقلیتها، فقرا، نیازمندان و زنان از جمله دستاوردهای مهم فلسفه آموزشی فریره است. در اجتماعاتی که بر اساس اتفاقات تاریخی مهمی همچون استعمار، جنگ یا نظامهای سیاسی تمامیتخواه، آزادیها و عدالت سرکوب شده است و مردم تبدیل به رعایای حلقه به گوش حاکمان شدهاند، نظام آموزشی فریره میتواند به عنوان یک نظام جایگزین، بسترساز تحول اجتماع باشد و با بیدار کردن وجدان عمومی راه را برای طرح مطالبات عمومی و مدنی باز کند و صاحبان قدرت را به چالش بگیرد.
ترجمه و تلخیص از: