یادداشتهای یک کتابباز به قلم احمد راسخی لنگرودی
منبع: وبسایت مریم نیکومنش
این اثر دربرگیرندهی چهل و پنج جستار در زمینهی کتاب و کتابخوانی است. هدف نگارنده از انتشار این یادداشتها زایش شور و شوق کتابخوانی در افراد و سپاسگزاری از این یار مهربان است که سالها همدم و همنشینش بوده است. او به کتابهایش عشق میورزد و آنها را شناسنامهی فرهنگی خویش میداند.
نویسنده رخدادها را در قالبِ نامه، گزارش، خاطره و در مکانهای مختلفی اعم از کتابفروشی، کافه، قطار، سفر یا در رویارویی با کتابی نگاشته است.
این یادداشتهای خواندنی و گیرا از دو یا سه صفحه فراتر نمیروند. آنها دست خواننده را میگیرند و با خود همراه میکنند.
اندکی از یادداشتها
نگارنده از کتابهایی سخن میگوید که نامآور هستند، به چندین زبان ترجمه شدهاند، مرزها را درنوردیدهاند و نام و فرهنگ کشور خود را مطرح کردهاند و در مقابل آنها کتابهایی هستند که با بیاقبالی روبهرو شدهاند و بناچار در قفسهها ماندهاند و در انتظار یک نگاه محبتآمیز هستند.
او کتاب را برای ساختن یک زندگی پرمایه ضروری میداند و میگوید: زندگی با خواندن زندگی است والا شک نکن که مردگی است.
در چندین یادداشت از فلسفه صحبت میکند. فلسفهای که اینک در دنیای غرب به زبانی ساده مینویسند تا همه بتوانند آن را درک کنند. به قول کالین مک گین: فلسفه تمامن تفکر ژرفی نیست که به ابروانی گره کرده بینجامد، فلسفه جنبهی سرگرم کننده و مفرح و جنبهی کاملن انسانی و خاکی هم دارد.
از بیشمار ترجمههای بیکیفیت گلهمند است و حرفش این است که چرا به اندازهی ترجمه، تألیف نداریم.
به کتابفروشیهای دست دوم سر میزند و حاشیهنویسیها و یادداشتهای داخل کتاب او را سر ذوق میآورد.
از کتابفروشیهای پاتوق زمان خود یاد میکند که چه نقش مهمی در جهت ترویج کتابخوانی ایفا میکردند. از معروفترین آنها، کتابفروشی زمینه با مدیریت کریم امامی (مترجم، ویراستار، روزنامهنگار، منتقد و…) بود که نویسندگان و شاعران در آنجا دور هم جمع میشدند تا به گفتوگو و تبادل نظر دربارهی آثار هم بپردازند. امروزه از کتابفروشیهای پاتوق خبری نیست و کافه کتابها هم نتوانستند جایگزین مطلوبی برای آنها باشند.
در یادداشت کافههای خاطره از کتابی نام میبَرد با عنوان از کافه نادری تا کافه فیروز که نوشتهی مهدی اخوان لنگرودی است. حس کردم باید اثر دلچسبی باشد. کتاب را بستم. در گوگل جستجو کردم. یک موجودی در دیجیکالا یافتم. درنگ نکردم. سفارشم را ثبت کردم و دوباره به خواندن بازگشتم.
نویسنده چندین کتاب معرفی میکند که برخی را در نوبت خواندن گذاشتهام مانند؛ کتاب جمهور، نوشتهی افلاطون و یک سال با ایرانیان که سفرنامهی ادوارد براون انگلیسی است.
و کتابهایی که تا به حال نامشان را نشنیده بودم مانند: تهران، خیابان شیخهادی. که شامل نامههای احمد شاملو به ع. پاشایی از آمریکاست و کتاب مجموعه اسناد در پاریس به قلم صادق هدایت و قطار فلسفه اثر اریک واینر و کتابهای دیگر.
یکی از یادداشتها حرف تازهای برایم داشت. از خط سازی کردن در نسخههای خطی میگفت. در زمانهای گذشته که چاپ و چاپخانه نبود و کتابها به صورت نسخههای خطی تکثیر میشد امکان گم شدن بعضی از صفحات بسیار بالا بود. عدهای در نقش انشانویس کارشان پر کردن این صفحات بود و از انجام این وظیفه افتخار میکردند. البته از این کار نمیتوان به عنوان سرقت ادبی نام برد. زیرا انشا نویسان انسانهای فرهیختهای بودند. آنها خط مزوری میکردند. یعنی دستی در خطسازی داشتند و بقدری ماهرانه اینکار را انجام میدادند که کاملن با صفحات قبل و بعد همخوانی داشت و کسی متوجه نمیشد.
از خاطرات دوران سربازی، کرونا و بسیاری موضوعات دیگر صحبت میکند. فضای کتاب بسیار صمیمانه است و هر کدام از یادداشتها حرفی و پیامی برای خواننده دارند.
و در نهایت همه میدانیم که امروز به کتابها توجه چندانی نمیشود. کتابها جایگاه شایستهای ندارند زیرا ضرورتی برایش نمیبینند. بسیاری از کتابفروشیها تعطیل شدهاند و بسیاری دیگر در معرض فروپاشی هستند. کتاب، این یار مهربان را دریابیم و به کتابخوانها و کتاببازها بپیوندیم.
کتاب یادداشتهای یک کتابباز در ۲۰۰ صفحه توسط نشر همرُخ به چاپ رسیده است.
مریم نیکومنش، ۲۵ بهمن ۱۴۰۲