مکتوبشده از صحبتهای آقای دکتر نعمتالله فاضلی / تیر ۱۴۰۴
(پیادهسازی اختصاصی: همرخ)
توجه به زندگی روزمره و تجربه زیسته مردمان، بحثی است که در ایران صرفا در چارچوب گفتمان مطالعات فرهنگی و در باب مصرف و مقولات دیگر مطرح شده است. در کتاب زندگی روزمره ایرانی (فاضلی، ۱۴۰۳)، خیلی مفصل در باب این مفهوم توضیح دادهام. این مفهوم برای محققان ما چندان شناخته شده نیست. از سال ۱۹۹۰ به بعد مفهوم زندگی روزمره در مرکز کل رشته های علوم اجتماعی و انسانی قرار گرفته. فلسفه، حقوق، تاریخ، روانشناسی، جامعه شناسی و … زندگی روزمره را مبنای فهم جامعه قرار دادهاند. محققان و نظریهپردازان از انقلاب زندگی روزمره در علوم اجتماعی صحبت میکنند.
زندگی روزمره ماهیتاً فضای روابط اجتماعی و بالذات متناقض است. از یک طرف عوامل ساختاری و تاریخی و فرهنگی و نظامهای سیاسی و حمکرانان و نظام سرمایهداری و شکلهای ساختاری کلان بر آن اثر میگذارد. مثلا هابرماس میگوید در تمام جوامع معاصر ساختارهای سیاسی و اجتماعی زیستجهان مردم را استثمار میکنند. از طرف دیگر، عرصه عاملیت و خلاقیت و استراتژیها و به تعبیر بوردیو ابداع استراتژیهاست.
در ایران هم در تجربهٔ زیستهٔ مردم از یک طرف، ساختارهای کلان القائات و تحمیلها و فشارهایی وارد میکند اما منابعی را هم در اختیار مردم قرار میدهد تا مردم در در پرتو خرد عملی از منابع جامعه و تاریخ و مذهب و حافظهٔ جمعی استفاده کنند. در ایران معاصر اتفاقاتی میافتد که عاملیت افراد خیلی برجستهتر میشود. افراد نسبت به گذشته توانمندتر میشوند. در گذشته ساختارهای کلان نقش بیشتری داشتند. در ایران همیشه ملت وجود داشته و ساختارهای کلان تاریخی، منابع زیادی را هم از جنبه ویژگیهای منفی و هم مثبت در اختیار مردم قرار می داده. اما در دوره معاصر از مشروطه تا امروز اتفاقاتی میافتد که مردم تواناییهای بیشتری پیدا میکنند که ریشه در زندگی مدرن دارد. جامعهای که قبلاً ۵ درصد سواد داشت اما الان بالای ۹۰ درصد سواد دارند. الان بیش از ۲۰ میلیون دانشگاهی دارد و توانایی متوسط جامعه به بیشترین حد خود رسیده است. هیچ زمانی در تاریخ ما طبقه متوسطی به اندازه امروز نداشتیم گرچه طبقه متوسط در حال حاضر هم تحت فشارهای اقتصادی و اجتماعی در حال فرسوده شدن است. شهرنشینی هم پدیده مدرن دیگری است که جامعه ایران را زیر و زبر کرده است. مسئله ارتباطات و مهاجرتها و رسانهها باعث شده آگاهی مردم دگرگون شود. امروزه در ایران افراد بسیار تغییر کردهاند و با افراد صد سال پیش قابل مقایسه نیستند. افراد تک تک از عاملیت و توانمندیهایی برخوردار شدهاند و میدان برای آنها باز شده که با خرد عملی بتوانند کارهای مثبت و منفی زیادی انجام دهند. مثلا هم می توانند به محیط زیست آسیب بزنند و هم از طبیعت مراقبت کنند. در روابط اجتماعی الگوهای جدیدی از روابط انسانی را به وجود بیاورند، حلقههای دوستی جدیدی را شکل دهند و هنرها و صور نمادین جدید به وجود بیاورند. هیچ وقت در تاریخ ما، هنر تا به این حد بازیگر نبوده است. مسئله اقتصاد و مصرف و کالا، نقش کلیدی در شکل دادن هویت افراد و روابط اجتماعی و شیوه محاسبه آنها ایجاد میکنند.
زندگی روزمره ایرانی سرشار از پویاییهایی شده که در گذشته نبوده. گذشته در مقایسه با امروز، از ثبات و یکنواختی و ریتم کند و کسل کنندهای برخوردار بوده. امروزه زندگی روزمره سرشار از پویاییهاست و صحنهٔ اجرایی شده که مدام شهروندان این صحنه را تعبیر می کنند. نگاههای ساختارگرایانه به تنهایی قادر به توضیح ایران امروز نیست و خصوصا کسانی که درکی از سنت و ایدئولوژی دارند با این درک به تنهایی نمیتوانند امروز را روایت کنند. برای این افراد چون پاداشهای سیاسی و مادی هم هست، حرفها و مطالبشان در رسانههای رسمی بازخورد زیادی دارد.
جامعه ایرانی را باید بر اساس فهمی از تجدد و مدرنیته ایرانی فهمید. زندگی روزمره ایرانی عرصه تجربه تجدد ماست. تجدد هم بنابه اعتقاد همه نظریهپردازان تجربه متناقضی است. یک نیمهٔ الهی و یک رویهٔ شیطانی دارد. مانند مفهوم فاوست گوته. هر کشوری تجربه تجدد خودش را دارد. در ایران شهروندانی داریم که در چارچوب ملت- دولت عمل میکنند و جامعه ایران دیگر عشایری و روستایی نیست بلکه شهری و کلانشهری شده است. زندگی روزمره امروز را نمیشود با قواعد زندگی عشایری و روستایی توضیح داد. در سالهای بعد از انقلاب ۵۷ بسیاری از ما از جمله حکومت به خاطر دلایل ایدئولوژیک زندگی روزمره ایرانی را نمیفهمد. همپیمانان ایدئولوژیک حکومت هم کاری با واقعیتهای روزمره ندارند. گاهی هم که تجربهٔ همگرایی پیش میآید (مثل همین تجربه جنگ ۱۲ روزه اخیر) فکر میکنند که مردم همان تعهدات مذهبی و خانوادهگرایی و دینگرایی و همبستگیهای سنتی و مکانیکی را دارند که در دوره پیشامعاصر وجود داشته. این برداشتها هم به خاطر دانش کم در مورد تاریخ ایران است که تاریخ فرهنگی معاصر و تجدد را نمیفهمند وهم این نفهمی به خاطر سویهٔ ایدئولوژیک است که نمیخواهند واقعیتهای دورهٔ معاصر را به رسمیت بشناسند. همبستگی پیشآمده، اتحادهای زندگی روزمره، اتحادهایی است که از درون تجربه تجدد بیرون آمده است. این تجربه توجه و اهمیتی است که زندگی برای سوژه مدرن قائل است. ما هر چقدر که از انقلاب به بعد تا به دوران اخیر رسیدیم زندگی به مثابه یک ارزش بنیادین جلوه پیدا میکند. کانون جنبش مهسا هم مفهوم زندگی بود و هنوز هم چنین است و در آینده هم همین طور خواهد بود. هر چه زندگی را تهدید کند پس رانده میشود.
خیلی همگراییها وجود دارد که مردم به طور گزینشی از منابع پیشامعاصر هم کمک میگیرند. نهاد مذهب و خانواده و خویشاوندی و زبان ادبیات و هنرها و فلسفههای پیشامعاصر تا جایی که بتوانند خادم تجدد ایرانی باشند به کار گرفته میشوند. اگر به زبان مردم توجه کنیم میبینیم مفهوم دولت- ملت جدیدی که ملت ایران را تشکیل میدهد یک امر کاملا مدرن است و نسبتی دارد با این تاریخ طولانی مدرن ایران ولی همان نیست. اگر بخواهیم در فضای جدید همگرایی را گسترش دهیم این همگراییها باید بر مبنای افقی باشد که مفهوم تجدد ایرانی را در مرکز خودش قرار بدهد؛ چه در حکمرانی و چه در نهادهای مدنی و مردم. البته مردم این کار را میکنند. اینکه مردم با تجاوز بیگانگان همراهی نکردند به خاطرآگاهی جدیدی است که مردم از مفهوم ملت و زندگی و انسان پیدا کردهاند. حسایسیت جامعه ما در مورد مفهوم انسان بیش از هر زمان دیگر است. مدارا با دیگری در حال ظهور است. مثلا زنان بدون روسری در خیابان هستند و اگر حکومت اذیتی برای آنها نداشته باشد، مردم کاری با آنها ندارند. انبوهی از زنان در حوزه شهری به راحتی زندگی میکنند. دلیلیش این است که مردان جامعه این را پذیرفتهاند. اگر حکومت اذیت و آزار نکند جامعه ایران حتی بیشتر از کشورهای همسایه امنیت اجتماعی برای زنان و جوانانش فراهم میکند.
درباره هنر و ادبیات و سینما هم همین طور است و مدام خلاقیتهای هنری و ادبی ما در سالهای اخیر سرشار شده است. خیلی از هنرها دستاوردهای شگرفی دارند به خاطر اینکه هنر و ادبیات خلاقیتهای زیباییشناختی در نتیجهٔ زیباییشناسانه شدن جامعه اتفاق افتاده که یکی از ابعاد تجدد و تجدد ایرانی است. البته صدا و سیمای کشور تنها به بازنمایی مناسک مذهبی و گزینش شده میپردازد که اغلب هم سازماندهی شده است هستند. صدا و سیمای ما، تجربه مدرن زندگی روزمره ایرانی را نشان نمیدهد. در این تجربه معنابخشیهای جدید، پویاییهای اجتماعی و انسجامهای کوچک حول بسیاری از فعالیتها وجود دارد که اگر به آنها تکیه کنیم ایران میتواند آینده درخشانی داشته باشد.
از حیث تناقضات جامعه ما، در همه جوامع در دنیای مدرن این تناقض وجود دارد. سوژه مدرن، سوژه فاوستی است و همگرایی و واگرایی، جمعگرایی و فردگرایی و شکلهای دیگر تناقضات در تجربه زیسته روزمره مردم با خرد عملی تنظیم میشود. ممکن است که آنهایی که ایدئولوژیک و سنتگرا هستند یا تلقی خاصی از سنت دارند این را آشفتگی ببیند یا در نقطه مقابلش بنیادگرایان مدرن که کم نیستند این تحولات را آشفتگی ببینند. در حالی که در ذات زندگی روزمره عملی مردم چنین آشفتگیای وجود ندارد و مردم بر اساس منطق و خرد عملی خودشان اینها را با هم جمع میکنند و برآیند کلی آن هم این است که جامعه ایران گرچه از خیلی آرزوهای خودش عقب مانده و انتظارات بیشتری از خودش دارد ولی مدرنیتهٔ ایرانی در صد سال اخیر جامعه ایران را ساخته و شهرها و ارتباطات و آموزش عالی و جمع کثیر نویسندهها و هنرمندها و.. اینها برساخت و برآمد ایران مدرن است که سازنده و مولد بوده. گرچه سویههای کژمدرن (به تعبیر جلاییپور) هم داشته باشد یا به قول شایگان «مدرنیته به درد نخور» گفته شود.
این است که باید ظرفیتهای تجدد در جامعه را بشناسیم و تاکید کنیم. دینداری ایرانیها هم متجدد است. بر اساس این فهم از زندگی روزمره میشود پویاییها و تناقاضات و منابع مدرن و همگرایی حول ارزش های مدرن را شناسایی کرد و در سیاست فرهنگی و رسانهای و رفاهی، آن را گسترش داد. البته ممکن است بگویید حکومت اینها را نمیپذیرد، بله، این شکافی است بین ملت و دولت. برای پایداری جامعه باید حکومت تن بدهد به اینکه جامعه امروز با جامعه عشایری و روستایی فرق کرده و اکنون مدرن شده است. گرچه که آن رویکرد رادیکال انقلابی حکمرانان نیز در این چند دهه تغییر کرده است.
