زندگی و آراء نظریه‌پردازان آموزشی: نل نادینگز

زندگی و آراء نظریه‌پردازان آموزشی: نل نادینگز

آموزمگ | فلاسفه آموزشی: نل نادینگز

نظریات نل نادینگز (Nel Noddings)، تا حد زیادی بر دیدگاه ما بر مقوله تعلیم و تربیت و آموزش کودکان تاثیرگذار بوده است. او مدافع وارد کردن مباحث اخلاقی در فلسفه آموزشی و کاربردی کردن توجه و مراقبت در نظام آموزشی است.

نل نادینگز متولد ژانویه ۱۹۲۹، استاد فلسفه آموزشی است که به خاطر موضع فمیسیتی و نظریه‌هایی که در فلسفه آموزشی و اخلاق مراقبت منتشر کرده، به چهره‌ای شناخته شده تبدیل شده است. او پس از اخذ مدرک کارشناسی ارشد در ریاضیات، دکترای خود را در فلسفه آموزشی از دانشگاه استنفورد دریافت کرد. در بین سالهای ۱۹۴۹ تا ۱۹۷۲ او معلم ریاضی مقطع ابتدایی و دبیرستان بود و در همین زمان فرصت تحقیق و پژوهش روی تدریس ریاضی و به طور کلی آموزش را به دست آورد. به زودی او گستره تحقیقات خود را افزایش داد به طوریکه موفق شد همزمان با گرفتن دکترا در دانشگاه استنفورد هرچه بیشتر روی فلسفه و نظریه‌های آموزشی کار کند. او پس از اخد دکترا، به تدریس در این دانشگاه مبادرت کرد و کرسی تعلیم و تربیت کودکان را تا زمان بازنشستگی در سال ۱۹۹۸ حفظ کرد.

نادینگز به شدت تحت‌تاثیر، دوران تحصیلی خود بود به طوریکه باور داشت مدرسه نقش مهمی در زندگی او ایفا کرده و رابطه محبت‌آمیز و توام با مراقبت معلمانش، سبب علاقمندی او به رابطه معلم و شاگرد در تمام طول زندگی و بعدها در تحقیقات و نظریات آموزشی او شده است. او خود را زنی “اهل خانواده” تعریف‌ می‌کند زنی که در عین اشتغال به کار و تحصیل، عاشق مراقبت و تربیت فرزندان، خانه‌داری، آشپزی و مراقبت از گل و گیاه در منزل است. او در عمل نیز این باور خود را با وفادار ماندن به همسر و فرزندانش ثابت کرده است. همسرش به علت سرطان در سال ۲۰۱۲ درگذشت اما حاصل این ازدواج ۱۰ فرزند، ۳۹ نوه و ۲۰ نتیجه بوده که همگی تحصیلات عالی دارند.

نظریات نل نادینگز، تا حد زیادی بر دیدگاه ما بر مقوله تعلیم و تربیت و آموزش کودکان تاثیر گذار بوده است. او مدافع وارد کردن مباحث اخلاقی در فلسفه آموزشی و کاربردی کردن توجه و مراقبت در نظام آموزشی است. او عمیقا درگیر ایجاد و حفظ رابطه عاطفی و تعهد اخلاقی بین معلم و دانش‌آموز است و دیدگاه‌های خود را در کتاب‌هایی همچون “مراقبت: رویکرد فمینستی به اخلاق تعلیم و تربیت – ۱۹۸۴” ، “زنان و شیطان – ۱۹۸۹″، “نقدی بر مراقبت در مدارس، ۱۹۹۲″، “تربیت انسان‌های اخلاقی ۲۰۰۲″، و شادی و آموزش و پرورش در ۲۰۰۳، منتشر کرد.

او درگیر شدن در مباحث فلسفی آموزش و پرورش را تشویق‌ می‌کرد و دیدگاه‌های خود را در کتاب “فلسفه آموزش و پرورش در ۱۹۹۵″ در همین زمینه منتشر کرد. از آنجایی که او به نقش خانه و خانواده در شکل گیری نظم اجتماعی معتقد بود دیدگاه‌های خود را با عنوان ” شروع از خانه: مراقبت و سیاستگذاری اجتماعی۸: ۲۰۰۲″ در اختیار مخاطبان قرار داد.

مراقبت
شاید به جرئت بتوان” مراقبت” را محور نظریات نادینگز در مورد آموزش و پروش دانست. او باور دارد مراقبت، که ذاتا صفتی زنانه است، اساس روابط انسانی را تشکیل‌ می‌دهد. او نظام آموزشی کنونی را که متاثر از نظام مردسالارانه و تک قطبی در طول قرن‌ها بنا شده، نقد‌ می‌کند که به جای بها دادن به اصل مراقبت به عنوان رکن اصلی شکل گیری رابطه سازنده بین معلم/ شاگرد و بین درس/ دانش آموز، اساس نظام آموزشی را روی روابط مکانیکی و سردی حاکم کرده که معلم و شاگرد را در مقابل هم وادار به جبهه گیری‌ می‌کند و شوق به تعلیم و تعلم را به کمترین میزان خود کاهش‌ می‌دهد.

نادینگز بر این باور است که تمام انسان‌ها به طور ذاتی نیاز به مراقبت دارند یعنی هم به مراقبت‌کردن هم مراقبت‌شدن نیازمندند. آنچه نادینگز مراقبت‌ می‌خواند، تا حد زیادی به دیدگاه کارل راجرز، در رابطه با “همدلی” empathy شباهت دارد یعنی درگیر شدن عاطفی بین انسان‌ها یا بین یک انسان و یک موقعیت یا حتی بین انسان و یک ایده و یا ابژه. اما نادینگز تعریف راجرز از همدلی را تا حد زیادی مردانه و غربی‌ می‌داند. او علاقمند است به جای همدلی، از واژه sypmathy شفقت استفاده کند. “شفقت” بهترین مترادف مراقبت در فلسفه آموزشی اوست که رویکردی زنانه دارد. شفقت، محبت بی چشمداشت است درگیر شدن عاطفی، غمخواری و خود را به جای دیگری گذاشتن.

مراحل رسیدن و اعمال شفقت، نیاز به طی مراحلی دارد که البته معمولا به طور ناخودآگاه صورت‌ می‌گیرد یعنی در مرحله اول فرد مراقبت‌کننده به طرف مراقبت‌شونده، توجه نشان‌ می‌دهد. این توجه منجر به جایگزینی انگیزشی۱۰ و یا به عبارت دیگر “خود را جای او گذاشتن” شده و در نتیجه سبب اقدامی برای رفع نیاز مراقبت شونده‌ می‌شود. در آخر هم فرد مراقبت شونده، این اقدام را قبول‌ می‌کند تا زمانی که مرحله آخر تمام و کمال به پایان نرسیده باشد، عمل مراقبت کامل نشده است زیرا هم مراقبت‌کننده و هم مراقبت‌شونده باید نسبت به عمل مراقبت آگاهی داشته باشند و با طیب خاطر این رابطه را بپذیرند.

مراقبت، مدرسه و آموزش و پرورش
همچنان که پیشتر ذکر شد، نادینگز مراقبت را محور آموزش و پرورش‌ می‌داند و به باور او تا زمانی که تعلیم و تربیت مبتنی بر آن نشود، عمل یاد دادن و یادگرفتن به درستی انجام نمی شود. نادینگز نقش بسیار مهمی را برای خانه و خانواده در تعلیم و تربیت اطفال قائل است زیرا خانواده اولین محیط یادگیری طفل است. بنابراین یکی از اهداف سیاستگذاران جامعه باید تامین امکانات رفاهی لازم و ضروری در خانواده باشد تا بتوان محیط آموزشی مناسبی را برای رشد کودکان فراهم کرد. از سوی دیگر نادینگر مدرسه را خانواده دوم کودکان‌ می‌داند از این رو مدارس باید محیطی را فراهم کنند که هر کودکی از توجه و مراقبت توام با محبت که در خانه به دست‌ می‌آورد، در مدرسه نیز برخوردار شود. او همچنین به روش آموزشی کودکان در خانواده هم علاقمند بود به عبارت دیگر آموزش غیر مستقیم. همچنان که کودکان در خانه به طور غیر مستقیم درس زندگی را‌ می‌آموزند، مدارس نیز تا حد زیادی باید از ارائه کلیشه‌ای دروس فراتر بروند و به روش‌های غیر مستقیم و منطبق با زندگی واقعی کودکان، محتوای دروس را آموزش دهند.

نادینگز علیرغم علاقه به نظریات آموزشی جان دیویی۱۱ آن را به نقد‌ می‌کشد به این ترتیب که جان دیویی معتقد بود باید مدرسه، کودکان را برای زندگی اجتماعی آماده کند. اما تفسیری که در عمل از این دیدگاه دیویی که در زمانش انقلابی به شمار‌ می‌رفت شده است این بوده که مدرسه باید کودکان را برای محیط کسب و کار آماده کنند در حالیکه از زندگی خانوادگی به طور کلی غفلت ورزیده اند. کودکان در مدارس هیچ چیزی در مورد زندگی موفق خانوادگی نمی آموزند این در حالی است که افراد دست کم نیمی از اوقات روزانه خود را در منازل و همراه خانواده خود به سر‌ می‌برند. مدارس از آموزش روابط بین انسان‌ها، روابط خانوادگی، آموزش انجام امور لازم و ضروری خانگی مثلا تعمیر کردن شیر آبی که چکه‌ می‌کند یا مراقبت از یک باغچه کوچک و یا نگهداری از کودکان خالی هستند.

سرمشق بودن
نادینگز اعتقاد دارد معلم باید خود سرمشق شفقت و مراقبت باشد. به جای موعظه‌کردن در مورد مهربانی و مراقبت، باید در عمل سرمشق توجه و مراقبت نسبت به شاگردان، همکاران و محتوای درس باشد. برای مثال درگیری عاطفی معلم با مسائل و خصوصیات شاگردان از اهمیت زیادی برخورد است. گذشته از رابطه‌ای که معلم با ارائه درس دارد، علاقه‌ای که به مفاهیم مطروحه در کتاب درسی نشان‌ می‌دهد و عشقی که در آموزش این مفاهیم و دانش به شاگردان بروز‌ می‌دهد، همه سرمشق و نمونه عملی برای آموزش کودکان هستند.

گفتگو (دیالوگ)
نادینگز پیشنهاد‌ می‌کند که مراقبت از طریق گفتگو و بحث در مورد مسئله، اعمال شود. گفتگو کمک‌ می‌کند از نگاه یکجانبه دور شویم و موضوع را از جهات مختلف و از دیدگاه متفاوت ببنیم و جوانب آن را درک کنیم. بنابراین مراقبت نمی‌تواند در خلاء و بدون دخالت فرد مراقبت شونده و به طور یک طرفه و بدون آگاهی صورت گیرد.

تمرین
نادینگز به تمرین دادن کودکان به انجام مراقبت تاکید‌ می‌کند او براین باور است که باید به همه فرصت تمرین مراقبت‌کردن داده شود. این کافی نیست که مرتب از یک نفر مراقبت شود بلکه او هم باید به سهم خود نسبت به موضوعی یا فردی همین عمل را انجام دهد و با مراحل آن آشنا شود. برای مثال اگر مادری از فرزندش مراقبت‌ می‌کند، فرزند هم باید در پاسخ از مادرش مراقبت کند. آموزشگران در این نظریه باید این فرصت تمرین را فراهم بیاورند و به او بازخورد بدهد.

تائید
نادینگز تائید و تصدیق دیگران را جزو مهمی از عمل مراقبت‌ می‌داند. اینکه نشان دهیم متوجه مراقبت، پیشرفت و عمل مثبت آنها شده‌ایم حتی اگر تنها با لبخندی یا تکان دادن سر هم باشد، چنین تائیدی به آنها کمک‌ می‌کند بدانند تصمیم درستی گرفته‌اند و عمل مشفقانه آنها مورد توجه و درک دیگران قرار گرفته است. به این ترتیب فرصت رشد عاطفی و اخلاقی را برای کودکان فراهم‌ می‌کنیم.

مراقبت و تئوری اخلاق
نادینگز مراقبت را در بطن تئوری اخلاق قرار‌ می‌دهد و آن را ذاتا عملی اخلاقی و مشوق تخلّق به اخلاق‌ می‌پندارد. از دید او مراقبت لزوماً از مناسبات اجتماعی آموخته و اکتساب نمی‌شود بلکه در ذات انسانی عجین است و تنها باید آن را تقویت کرد و به منصه شهود آورد. به باور نادینگز، در جهانی که تمام مناسبات از طریق رقابت، سودجویی و تنازع‌بقا (تعابیر مردانه) تعریف‌ می‌شود، مراقبت و شفقت (رویکرد زنانه)‌ می‌تواند راهی برای جبران کژکاری‌های اجتماعی و خلاءهای روابط انسانی فراهم کند.