از پاتوق­داری تا قصر­نشینی

از پاتوق­داری تا قصر­نشینی

به مناسبت درگذشت ابراهیم گلستان

احمد راسخی لنگرودی
جامعه خبری تحلیلی الف / ۲ شهریور ۱۴۰۲

ابراهیم گلستان، نویسنده‌ای که یک قرن زیست و با خلق آثار قلمی و هنری خود شهره شد. روزگاری برای خود یکی از صدرنشینان حوزه روشنفکری به شمار می‌آمد. مثل روشنفکران زمان خود اهل پاتوق‌نشینی بود. البته بیشتر پاتوق‌دار بود تا پاتوق‌نشین کافه‌های روشنفکری. در آن زمان که در تهران بود خانه‌اش را در محله دروس پاتوق اهالی قلم و ارباب هنر کرده بود. در آنجا سفره‌ای باز بود و ناهاری هم داده می‌شد. پاتوقی که به یک مرکز فرهنگی هنری بیشتر شبیه بود. زمان‌های معینی را هم، به این پاتوق خانگی خود اختصاص داده بود؛ بیشتر جمعه‌ها، که شماری از چهره‌های سرشناس فرهنگی می‌آمدند و ساعاتی از روز آدینه خود را در آنجا به بحث و گفتگو می‌پرداختند؛ همه از طبقه نویسنده و شاعر و هنرمند. شخصیت‌های سرشناسی مثل: جلال آل احمد، سیمین دانشور، صادق چوبک، پرویز داریوش، اخوان ثالث، یداله رویایی، جلال مقدم، بهرام بیضایی، محمدعلی سپانلو، سهراب سپهری، فرخ غفاری، فروغ فرخ‌زاد، احمدرضا احمدی، و چهره‌های پرآوازه دیگری که هر یک دستی در امور فرهنگی-هنری داشتند و به سهم خود در اذهان شناخته شده بودند. البته غالباً کسانی حضور می‌یافتند که صاحب‌خانه قبول‌شان داشت و به لحاظ مرام و منش پسندش می‌آمد و نه هر کس دیگری که او با آنها زاویه فکری پیدا می‌کرد و باب میلش نبود. از شرط‌های اصلی پاتوق خانگی گلستان همین بود.

جلال آل احمد از پاتوق‌نشینان پرآوازه، در دوره‌ای پیش از آن‌که روابطش با گلستان به تیرگی گراید و به تعبیر خود، او را چاله‌ای در راه قلم خود به شمار آورد، پاتوق‌نشین خانگی او بود. وقت و بی‌وقت به آنجا می‌رفت؛ آنقدر زیاد که خودش می‌گفت: «ما آدم‌های بی‌خانمان، سرمان را می‌زدی یا تَهِمان را آن‌جا بودیم.» (جلال آل احمد، «یک چاه و دو چاله»، ص ۳۱)

اما این‌که این پاتوق خانگی که گلستان عمود خیمه آن را برپا داشته بود در نهایت چه دستاورد قابل عرضه‌ای داشت، و این‌که، آن هم از جنس «تفنن و وقت‌گذرانی» بود یا چنان‌که خود می‌خواست از جنس اندیشه و اندیشه‌ورزی، جای درنگ و تأمل دارد. باید در آنجا ‌بود و قضاوت کرد. دختر وی لیلی گلستان اما خبر از چیز دیگری می‌دهد. به گفته او خیلی مواقع صدای نعره بود و داد و فریاد که از این پاتوق خانگی شنیده می‌شد! «قهر و آشتی جزو لاینفک این جمعه‌ها بود. پدرم چیزی می‌گفت و بعد ناگهان آل احمد مثل ترقه از جا درمی‌رفت که تو اشتباه می‌کنی. این آدم‌ها همه‌شان همین‌طور پرسر و صدا بودند.» (اندیشه پویا، شماره ۷۴، تیر و مرداد ۱۴۰۰، ص ۱۰۳، «آن جمعه‌های پرقیل و قال»، گفتگو با لیلی گلستان درباره خانه دروس)

کسی که روزگاری داستان می‌نوشت، کارگردانی می‌کرد، مستند می‌ساخت، عکاسی و مترجمی و روزنامه‌نگاری نیز در تجربه کاری او بود. در جمع روشنفكران ملقب به گلستان نفتی بود. نام اصلی خانوادگی‌اش، تقوی شیرازی است؛ اما معروف بود به ابراهیم گلستان.

شخصیتی که رک و پوست‌كنده می‌گفت و رك و پوست‌كنده می‌نوشت. در صریح‌گویی آن چنان بود كه شاه و گدا برایش فرقی نمی‌كرد؛ کلامش مانند تازیانه بر پیكر شنونده و خواننده می‌نشست. به وقت مصاحبه عنان طاقتش از دست تحمل می‌رفت و تیغ زبان برمی‌کشید. کسی از تلخ‌زبانی‌های او در امان نبود؛ حتی جلال آل احمد که روزگاری پاتوق‌نشین خانگی او بود.

در سال ۱۳۲۰ در دانشگاه تهران در رشته حقوق مشغول به تحصیل شد. اما دانشكده حقوق را نیمه‌كاره رها كرد و بعدها در رشته ادبیات فارسی لیسانس گرفت. در گرماگرم فعالیت حزب توده برای مدتی جذب آن حزب شد و مسئولیت‌هایی را در آن حزب به‌عهده گرفت. همچنین مسئولیت عكاسی و نویسندگی را در نشریه ارگان رسمی حزب به‌صورت مقاله عهده‌دار می‌شود. ترجمه دو كتاب ماركسیستی با نام «دیالكتیك» از استالین و «اصول ماركسیسم» اثر لنین در همین دوران از او به چاپ می‌رسد. مدت یك سال هم در مازندران به فعالیت حزبی میان كارگران اشتغال می‌ورزد. اما رویهمرفته عضویت گلستان در حزب توده، به دلیل پاره‌ای اختلافات، مدت زیادی نمی‌كشد، پس از چندی، كناره‌گیری نموده و به فعالیت‌های سینمایی و فیلمسازی می‌پردازد.

گلستان هنر نویسندگی را به‌طور جدی در شیراز در روزنامه پدر -گلستان- شروع می‌كند، در قالب قطعه‌های كوتاه تقریباً از هر دری می‌نویسد. نوشتن قطعه‌های كوتاه در این دوران در واقع به دوره نخست داستان‌نویسی گلستان ارتباط می‌یابد. قصه‌های كوتاه او در این دوره غالبا مضمونی سیاسی دارد و با رویكرد به زندگی آدم‌های محروم، فقیر و محروم جامعه شكل می‌گیرد. آدم‌هایی كه در عین محرومیت به امید زندگی‌ای نو و آینده‌ای درخشان روز را شب می‌كنند و به نظاره گذر زمان نشسته‌اند. «به دزدی رفته‌ها» عنوان اولین داستان كوتاهی است كه با رویكرد به روانشناسی جمعی مردم ایران، و تب عصیان یك زندانی سیاسی در سال ۱۳۲۶ از وی به چاپ می‌رسد.

وی بعدها پس از وقفه‌ای قریب ده ساله، به رغم دوره نخست، شخصیت‌های داستان‌های خود را نومید و افسرده نشان می‌دهد كه برگرفته از اوضاع سیاسی-اجتماعی زمانه است. شخصیت‌هایی كه گوشه عزلت اختیار كرده و به انزوای خویش می‌اندیشند. از آن جمله است داستان‌هایی چون: «اسرار گنج دره جنی»، «جوی و دیوار تشنه»، و «مد و مه».

«اسرار گنج دره جنی» در واقع آخرین رمان از وی بود كه در سال ۱۳۵۳ بر اساس فیلمی به همین نام، نوشته شد. این رمان طنزی سیاسی است كه در مخالفت با تحول دروغین سال ۱۳۵۰ در ایران شكل گرفت. از ۵۹ بخش كوتاه و بلند تشكیل یافته است. ماجرای داستان از این قرار است كه فردی روستایی حین شخم‌زدن زمین به گنج طلا دست می‌یابد. آنگاه آن را به شهر برده، می‌فروشد. به تدریج با گنج بادآورده تغییر هویت می‌دهد و برای خود خانه‌ای مجلل بنا و زنی دیگر اختیار می‌كند. اما با انفجار دینامیت معدن در حوالی زمین‌های كشاورزی (محل گنج) حفره ناپدید و رویاهای مرد دود شده، به هوا می‌رود.

نخستین كتاب قصه به قلم ابراهیم گلستان در اواخر فروردین ۱۳۲۶ با عنوان «آذر، ماه آخر پاییز» روانه بازار می‌شود. این كتاب از جمله آثاری است كه حال و هوای ادبیات آمریكا را برای جامعه ادبیات آن زمان به ارمغان آورد.

گلستان نثری متفاوت، موزون و شعرگونه را در داستان‌های خود تمرین می‌كند. «او عادتاً با نوع نگاه كردن و تصویر كردنی كه به تكنیك سینما نزدیكی‌هایی دارد، می‌كوشد حس را به مدد تمثیل، تصویر كند. نثر گلستان گهگاه با سمبولیزم شاعرانه اما بی‌تكلف و روانی درآمیخته است.» (محمدعلی سپانلو، نویسندگان پیشرو ایران، ص ۱۱۲) او «با نزدیك كردن نثر به شعر، پا جای آن دسته از نویسندگان پارسی زبان قرن ششم و هفتم می‌گذارد كه با به‌كار بردن عناصر شعری در نثر فارسی، شیوه جدیدی را آفریدند.» (فصلنامه تخصصی سبك شناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب) سال سوم، شماره دوم، تابستان ۱۳۸۹، شماره پیاپی ۸، «ابراهیم گلستان، پایه‌گذار نثری نوین»)

او تقریبا نخستین نویسنده‌ای است كه با ترجمه آثار ادبی جهان خوانندگان ایرانی را با شخصیت‌هایی ادبی همچون: فاكنر، تورگنیف، به ویژه ارنست همینگوی، نویسنده نوگرای آمریكایی، و دستاوردهای نوین داستان‌نویسی آشنا می‌سازد. او این را مرهون ترغیب و تشویق‌های آل احمد می‌دانست؛ «جلال آل احمد كه از دوستان من بود، انگلیسی و فرانسه نمی‌دانست. اما دلش می‌خواست با بهترین آثار ادبی جهان آشنا شود. از من خواست كه چند تا از بهترین داستان‌های كوتاه را برایش ترجمه كنم. فكر می‌كنم در ایران، من اولین كسی بودم كه داستان‌های كوتاه همینگوی را ترجمه كردم و بعداً آل احمد آنها را در مجموعه‌ای به چاپ رساند.» (نشریه هنگام، شماره ۹۰، كانون توجه من دقیقاً روی واقع‌گرایی است، پرویز جاهد، برگردان گل پر نصری)

جوانی گلستان با استخدام در صنعت نفت آبادان پیوند می‌خورد. از نخستین مترجمانی بود كه در صنعت نفت، آثار ادبی جدید غرب را به ترجمه كشاند. شور و شوق فوق‌العاده ابراهیم گلستان در دستیابی به كتاب‌های انگلیسی جدید در آن دوران در جمع همكاران او زبانزد است. صفدر تقی‌زاده یكی از همكاران وی در اداره انتشارات شركت نفت آبادان می‌گوید: «می‌دیدم كه چگونه ابراهیم گلستان با چه شور و شوقی می‌خواست كتاب‌‌های انگلیسی تازه وارد شده به كتابخانه‌های بزرگ انكس آبادان را ببیند.» (نشریه گزارش گفت و گو، شماره ۱۰، خرداد و تیر ۱۳۸۳، صفدر تقی زاده، بازتاب ادبیات مدرن آمریكا بر داستان نویسی معاصر ایران) با مطالعه آن با موج جدید داستان‌نویسی كشورهای انگلیسی زبان، به ویژه آثار ارنست همینگوی و ویلیام فاكنر آشنا شد و از الگوی داستان‌نویسی آنها تاثیر پذیرفت.

گلستان بعد از كودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به روابط عمومی شركت نفت در تهران انتقال می‌یابد و ساخت چند فیلم صنعتی را به منظور نشان دادن توسعه فعالیت‌های نفتی و پیشرفت‌های صنعت نفت عهده‌دار می‌شود. بدین منظور طی قراردادی وسایل مورد نیاز فیلمبرداری توسط شركت‌های عامل نفت در اختیار وی قرار می‌گیرد، با این قید كه هزینه تهیه وسایل به‌تدریج در برابر كار انجام شده به حساب گذاشته شود. اما نهایتاً بر سر تفسیر قرارداد دعوایی با جك كولارد (Jack Collard) درمی‌گیرد. «كولارد به گلستان نامه می‌نوشت كه اگر چنین و چنان نكنی قرارداد را لغو می‌كنم، و گلستان پاسخ‌های ده پانزده صفحه‌ای می‌داد و تكه به تكه از شكسپیر، از برناردشا و دیگران نقل قول می‌آورد.» (حسن كامشاد، حدیث نفس، ص ۲۲۰)

به‌رغم اختلافات شدید بین جك كولارد، رئیس روابط عمومی شركت‌های عامل نفت ایران و ابراهیم گلستان، سرانجام كلیه وسایل فیلمبرداری به وی تعلق می‌گیرد. بدین‌سان استودیوی فیلم گلستان به‌طور مستقل تأسیس می‌شود. از جمله فیلم‌هایی كه در این دوران توسط گلستان ساخته می‌شود «یك آتش» است كه به آتش گرفتن چاه شماره ۶ اهواز در فروردین سال ۱۳۳۷ اشاره دارد. این فیلم مورد استقبال قرار گرفت و در سال ۱۳۴۰ جایزه مركور طلایی بخش فیلم‌های مستند جشنواره ونیز را از آن خود كرد. در واقع این نخستین اثر سینمایی ایران در تاریخ سینمای جهان است كه موفق به اخذ جایزه‌ای بین‌المللی می‌شود. همچنین فیلم مستند كوتاه «از قطره تا دریا» محصول همین سال‌هاست كه تصویری است از عملیات اكتشاف نفت؛ «سال ۱۳۳۶ رفتم جنوب تا از عملیات اكنتشاف نفت فیلم بگیرم. از تمام بریده فیلم‌هایی كه گرفته بودم، مستندی ساختم به اسم «از قطره تا دریا» كه اولین تلاش جدی من در مستند‌سازی بود. فیلم با نظر مساعد مسئولان كنسرسیوم پذیرفته شد و من برنده سی رل نگاتیو شانزده میلی‌‌متری فیلم شدم». (نشریه هنگام، شماره ۹۰، گفت و گو با ابراهیم گلستان، پرویز جاهد، گل پر نصری) كانون توجه من دقیقاً روی واقع‌گرایی است تمامی صحنه‌های فیلم مستند «از قطره تا دریا» واقعی بود كه «من تمام فیلم را با یك دوربین دستی گرفته بودم. همه چیز واقعی بود؛ گرد و غبار هوا، مردمی كه عرق می‌ریختند و سخت كار می‌كردند». (نشریه هنگام، شماره ۹۰، پرویز جاهد، گل پر نصری، گپ و گفت با ابراهیم گلستان)

مجموعه شش قسمتی «چشم‌انداز» و فیلم «موج و مرجان و خارا» از جمله فیلم‌های دیگری است كه در همین دوران در كارنامه فیلم‌سازی گلستان نقش بسته است.

فیلم «موج و مرجان و خارا» كه به سفارش كمپانی شل ساخته می‌شود، فیلمی منحصر‌به‌فرد بوده و در میان مخاطبان سینما بسیار مورد توجه قرار می‌گیرد و یكی از پربیننده‌ترین فیلم‌های مستند صنعتی به‌شمار می‌آید كه هنرمندانه خشونت صنعتی با ظرافت طبیعت در‌می‌آمیزد؛ «كمپانی شل آن را سفارش داده بود، اما ایده هیچ‌كس دیگری پشت این فیلم نیست. به هیچ‌كدام از فیلم‌های دیگری هم كه شركت نفت‌های سراسر دنیا ساخته‌اند، شباهت ندارد». (نشریه هنگام، شماره ۹۰، پرویز جاهد، گپ و گفت با ابراهیم گلستان)

بخش انتهایی فیلم با این عبارات كنایه‌آمیز شكل می‌گیرد: «… و ملك مروارید آرمیده و مرجان و ماهی سپرده به تقدیر را نصیبی نرسید – جز این شیار كف آلود.»

گلستان در مصاحبه‌ای اظهار می‌دارد: «این جمله را ساواك نفهمیده بود، اداره سانسور نفهمیده بود، هیچ‌یك از مسئولینی كه فیلم را دیده بودند نفهمیده بودند.» (نشریه سینما، شماره ۶۶۵، تازه‌ترین گفت‌و‌گو با ابراهیم گلستان، سیروس علی نژاد) طرفه این كه در همان دوران به غلط شایع شده بود كه شاه وقتی موج و مرجان و خارا را دید، عصبانی شده و به گلستان پرخاش كرده است، به همین دلیل نگذاشته‌اند كه فیلم را در تهران نمایش بدهند. همان در حالی كه چنین نبود و احتمالاً این شایعه ریشه در حكایت دیگری داشت.

ابراهیم گلستان نخستین كارگردانی بود كه با ساخت این فیلم برنده یك جایزه بین‌المللی شد و در سال ۱۳۴۰ به دریافت مدال برنز از جشنواره ونیز نائل آمد.

وی دو سه سال پیش از انقلاب ۵۷ استودیوی فیلمبرداری و كلیه تجهیزات مربوط به آن را به تلویزیون ملی فروخت و به انگلستان رفت. در حومه لندن در قصری كه صاحب قبلی‌اش «استلی کوبریک» بود، عزلت گزید. او در سن ۱۰۱ سالگی در همان قصر بدرود حیات گفت.

* طالبان برای اطلاعات بیشتر مراجعه کنند به کتاب «نفت و قلم»، اثر همین نگارنده، از انتشارات کویر، صفحات ۱۰۹ تا ۱۲۱