نوشتن در میدان

نوشتن در میدان

یادداشتی از دکتر طهماسب کاوسی

در جهانی که هر روز بیش از پیش به سطحی‌نگری و شتاب‌زدگی خو می‌گیرد، نوشتن هنوز می‌تواند یکی از واپسین پناهگاه‌های تأمل، درنگ و جست‌وجوی معنا باشد. اگر چه بسیاری گمان می‌برند که نوشتن، خاصه در قالب ادبی و اندیشمندانه‌اش، به حاشیه رانده شده و کارکردی تزئینی یافته، اما حقیقت این است که نوشتن، در معنای اصیل خود، هنوز قادر است با انسان امروز سخن بگوید ـ البته اگر از مرز خودآرایی فراتر رود و به زیست گره بخورد.

نوشتن را، اگر از تنگنای آکادمی و ویترین رها کنیم، می‌توان همچون نوعی کنش زنده و هم‌نفس با زندگی دریافت. نویسنده امروز، اگر می‌خواهد صادقانه بنویسد، باید در متنِ روزگار بایستد: با مردم، در کنار مردم، و درگیر جهان پیرامون. نوشتن، به‌مثابه‌ی آفرینش، از دلِ تجربه‌ی زیسته می‌جوشد؛ از زخم، از شور، از آگاهی. واژه‌ای که از فاصله‌ی امن و تریبون‌های تجمل برخیزد، بی‌جان است. اما کلمه‌ای که از رنجِ راستین تغذیه کند، حقیقت را در خود حمل می‌کند، حتی اگر نجوا کند.

امروز، بیش از همیشه، نیازمند نوشتنی هستیم که از تعارف‌ها عبور کرده باشد؛ نوشتنی که به‌جای بازسازی نوستالژی‌های عقیم یا دنبال‌کردن سبک‌های فرسوده، به ریشه‌ی خود بازگردد: به انسان. نویسنده‌ای که نان بر سفره دارد و درد در دل، می‌تواند صادقانه بنویسد؛ چرا که آزادی قلم، اگرچه در سیاست و اندیشه معنا دارد، اما پیش از همه، به آزادی زیستن و اندیشیدن گره خورده است. نویسنده‌ای که زیر بار اضطراب معیشت فرسوده می‌شود، کلمه‌اش نیز فرسوده خواهد شد.

نوشتنِ امروز، اگر می‌خواهد فردا را نیز خطاب قرار دهد، باید زبان زمانه‌ی خود را بیابد؛ نه لزوماً در واژگان نو، بلکه در رویکرد، در صداقت، در جسارت پرسش. چنین نوشتنی، خود را به فرم محدود نمی‌کند، به سبک وفادار نمی‌ماند، بلکه حقیقت را ـ ولو تلخ، ولو خاموش ـ روایت می‌کند. و این همان صداقتی‌ست که مخاطب را تکان می‌دهد، نه زرق‌وبرق زبان.

ما نیازمند ادبیاتی هستیم که در میدان باشد؛ نه در نمایشگاه. نوشتنی که نه به قصد تحسین که برای تغییر نوشته می‌شود؛ ولو اندک، ولو شخصی. زیرا نوشتن، پیش از آن‌که ابزار ارتباط باشد، آینه‌ای‌ست که انسان در آن خود را می‌بیند؛ نه آن‌گونه که هست، بلکه آن‌گونه که می‌تواند باشد.

در روزگاری که واژه‌ها به سرعت فرسوده و مصرف می‌شوند، وظیفه‌ی نویسنده آن است که واژه را نجات دهد؛ نه با پیچیده‌گویی، بلکه با عمق. واژه را باید به خانه‌ی نخستین‌اش بازگرداند: به زندگی. تا دوباره بار معنا بر دوش گیرد و میان انسان‌ها، در خیابان، در خانه، در رؤیا، حضور یابد.

نوشتن، اگر راست باشد، اگر از دل آگاهی و احساس برخاسته باشد، هنوز می‌تواند جهان را اندکی از آن‌چه هست بهتر کند. همین «اندکی»، شاید تمام آن چیزی باشد که انسان معاصر به آن نیاز دارد.