چه بر سر هالیوود آمده است؟
نوشتهی جان کاساوتیس
ترجمهی بشیر سیاح
هالیوود در حال شکستخوردن نیست. شکست خورده است. استیصال، انتقادها، راهحلهای ابلهانه، حذف عمدهی کارکنان استودیوها و کسر حقوقها، پیشرفتهای گوناگون تکنیکی تازه، «فیلم بزرگتر» و «فیلم بسیار کمهزینه» هم نتوانسته از انحطاط آن جلوگیری کند.
حقیقت این است که فیلمسازی، -هرچند بیتردید مثل هر صنعت دیگری به آیندهنگری و حساب سود و زيان وابسته است-بدون بیان شخصی نمیتواند دوام بیاورد. فیلمها نبایستی صرفاً جهت برآورده ساختن تصوری که تهیهکننده از [خواستِ] جامعه دارد، ساخته شوند، زیرا همانطور که ثابت شده، این امر نه موفقیت اقتصادی به دنبال دارد، نه موفقيت هنری
از سوی دیگر، خود تماشاگر، با ذهنیتِ جهتیافته و تودهایشده، ممکن است فیلمهایی نظیر «دوازده مرد خشمگین» یا «ایزدبانو» را محکوم کند. هرچند این امکان وجود دارد که چنین آثاری، سود اقتصادی به همراه نداشته باشند، اما از سوی کسانی که هنوز آزادانه و شخصی میاندیشند، ستودنی هستند. این آثار از «فرمولها» و «عناصر» هالیوودی گذر کردهاند و قویاً آیندهی فیلمهای امریکایی را تحت تاثیر قرار خواهند داد.
بهطور معمول تودهی تماشاگران ایدهای تازه، احساسی ناآشنا، یا نظری متفاوت را، حتی اگر تنها در یک یا دو فیلم تجسم یافته باشند، پذیرا نیستند، همانطور که ایدهای تازه را در زندگی نمیپذیرند. با وجود این، باورهای تازه باید سرانجام منجر به دگرگونی شوند.
این صحبت نباید اینگونه تعبیر شود که بیان شخصی تنها در فیلمهایی که نقطهنظر راوی به تصویر درمیآید یا آثاری که اذهان را برمیانگیزند، قابل مطرح شدن هستند. بهطور حتم، استاندارد آثار موزیکال میتواند و باید ارتقا یابد، نگرش تولیدات کمدی بایستی به مسیر دیگری رهسپار شود، همچنین فیلمهای «حماسی» و «وسترن» و «عاشقانه» هم باید به دنبال رویکردهای خلاقانه و تازهنفستری باشند.
با این حال، احتمال احیا و رستاخیز صنعت از طریق بیان شخصی بسیار اندک است، چون افرادی که ایدههای تازهای در سر میپرورانند، با سران دپارتمانهای هالیوودی سازش و مصالحه نخواهند کرد. این هنرمندان دریافتهاند که کوتاهآمدن از یک ایده به معنای بیاثرکردن آن است، بهانهتراشی است، خیانت به آن است.
تهیهکنندهی هالیوودی، ایدهی تازهی هنرمند را با مقادیر فراوانی پول و همینطور خودپرستی حاصل از فروش موفق فیلم قبلی و تجربهی بیارزشش، مرعوب میکند. از این رو هنرمندی متوسط مجبور به مصالحه میشود و هزینهی این مصالحه، خیانت به باورهای بنیادی شخصی است. بنابراین، هنرمندان از فیلمها بیرون رانده میشوند و تاجران وارد صحنه میشوند.
با وجود این، در هیچ کوشش دیگری همچون هنر، یک شخص نمیتواند خود را بهطور کامل ابراز كند. و در همهی دورانها، هنرمند برای آشکار كردن عقایدش در مورد زندگی، ستایش شده و اعتبار کسب كرده. هنرمند چهرهای جایگزینناپذیر برای جامعهمان هم هست: کسی که میتواند عقایدش را ابراز کند، کسی که میتواند حقایق را آشکار سازد و خرد ببخشد؛ کسی که میتواند شورآفرین باشد و تسکین دهد، و از راههای بیشماری با انسانها همکلام شود و ارتباط برقرار کند. هنرمند از مزیت ارتباطی گسترده -در جهانی بیاندازه عاجز از فهمیدن – برخوردار است، اما نادیدهانگاشتن امکانات چنین ارتباطی، و بهجای آن، انتخاب سازش و مصالحه، بیتردید فیلمساز و آثارش را به سمت فراموشی رهسپار میکند.
بدون بیان خلاقانهی شخصی، ما در رسانهای از اوهام نامرتبط رها میشویم که هیچ چیز مگر انحرافی مختصر، به دنیایی که هماکنون نیز از انحرافات اشباع شده، اضافه نخواهد کرد. راهحل را نمیتوان در دستان صاحبان سرمایه جستوجو کرد، به این خاطر که میل آنها برای انباشتن موفقیتهای مادی، احتمالاً تنها دلیلی بوده که از ابتدا وارد فیلمسازی شدهاند. راهحل باید از خود هنرمند برآید.
او باید به این حقیقت آگاهی یابد که خطا از جانب اوست: آن هنر و احترامی که توقع دارد به موجب حرفهاش بهعنوان هنرمند بیافریند و دریافت كند، بر عهدهی خود اوست. از این رو باید تهیهکننده را با تمام توان و وجود آگاه کند که تنها با اجازهدادن به هنرمند برای بیان آزاد و خلاقانه، هنر و تجارت تصاویر متحرک به بقای خود ادامه خواهد داد.
منبع: Film Culture, April 15, 1959.
(این یادداشت پیش از این در شماره 60 «سینما و ادبیات» به چاپ رسیده)
***
انتشارات همرخ، از این مترجم منتشر کرده است: