حاشیهای بر کتاب «نوروزنوشت»
احمد راسخی لنگرودی
خوش گذراندن در نوروز و با نوروز، در میان مردم امری رایج است. از دیرباز نیز چنین بوده است. اندکاند آدمیانی که مواجهه دیگری با این رسم باستانی داشته باشند. برای این دسته از افراد تعطیلات نوروز فرصتی دیگر میآید. فرصتی که کمتر دست میدهد. سیزده روز فراغت از کار، زمان کمی نیست. میشود با آن خیلی کارها کرد. کارهای ماندگاری را رقم زد. کارهایی از جنس اندیشه و تأملات نظری.
پرسش از چیستیِ یک رسم کهن، پرسش کممایهای نیست. پرسشی که پرداختن به آن، افقی روشن به روی آدمی میگشاید و بر ما معلوم میدارد که ماهیت این رسمی که ما هر سال آن را برپا میداریم چیست و نسبت آن با هستی انسان کدام است؟ بدون طرح چنین پرسش یا پرسشهایی ماهیت و چیستی این رسم به روی ما بسته میماند. در نتیجه، ارزیابی درستی از این سنت نخواهیم داشت. البته همگان زیر بار سهمگین این پرسش نمیروند. چراکه دغدغههای وجودی میخواهد و کنجکاویهای فرهنگی لازم دارد.
«نوروزنوشت» به قلم نعمتالله فاضلی یادداشتهایی است که سر در این سودا گشوده و به تازگی توسط نشر همرخ، شامل ۲۲ روزنوشت به چاپ رسیده است. نویسنده در این روزنوشتها میکوشد سخن از ماهیت «نوشوندگی» و «نوگرایی» و «نوجویی» به میان آورد؛ با نثری ساده و صمیمی. البته ساده نوشتن همیشه هم ساده نیست. در پارهای دشوار است. خاصه که پرسش از سنت بزرگی چون نوروز باشد. دقت و تمرکز مضاعف میخواهد. میباید خود را مدتی از عالم و آدم دور کرد تا در عمودش خیمه زد. راقم در خلق این اثر از صمیمیترین عبارتها هم دریغ نکرده است. چنانکه خود میگوید: «تمام مدت یادداشتها را در گوشی موبایل مینوشتم. گردنم اذیت میشد. و به کمرم هم فشار میآمد.» (ص ۱۱) این حد از صمیمیت در یادداشتهای چاپی چندان رسم نیست. اما او رسم کرد.
باید گفت سخن از پیدا و ناپیدای این سنت دیرین در میان سرخوشیهای نوروزی جایش خالی بود. یادداشتهایی که به رسم امروز ابتدا در شبکههای اجتماعی جای گرفت و انعکاس عمومی یافت. دست به دست چرخید و خوانندگان را پای عباراتش نشاند. یادداشتهایی که به گفته راقم افقساز شد. برای خود نویسنده هم، تجربهآموز بود. راقم میتوانست کاری را در نوروز انجام دهد که همگان انجام میدهند. مثلا با گوشی همراه همراهی کند. تسلیم فضای مجازی شود. پیامهای تکراری و کلیشهای به این و آن بازارسال نماید. انواع و اقسام ایموجی نثار دیگران دارد. اما این کار را نکرد. در کنج خانه و کتابخانهاش نشست و از نوروز نوشت. او بر آن رفت که نوروز فقط رُفت و روب و شستشو نیست، جستجو و گفتگو هم هست.
تجربه جامعهشناسی چون فاضلی به عنوان خالق این روزنوشتها تجربهای فلسفی نیست. وی ادعایی هم در این باره ندارد، اما در پارهای، کم از مایههای فلسفی هم ندارد. نوع نگاهش به نوروز جاهایی رنگ فلسفی به خود میگیرد. آن جایی که پیوندی میان نوروز با مقولات بنیادی زندگی برقرار میدارد و قصد بازگشودن این پیوند را دارد. مقولاتی چون: آزادی، عدالت، زیبایی، و… . حتی در جایی نگاهی به فیلسوف آلمانی ایمانوئل کانت میافکند که: «ایرانیها از نخستین مردمانی بودند که نظرورزی را آغاز کردند و برخلاف ملتهای دیگر که اندیشههایشان انباشته از جادو و موهومات بود، ایرانیها از راه صور نمادین، همین آئینهای نوروزی، نظرورزی میکردند.» (ص ۳۵) یا آنجا که به پیوند جداییناپذیر شعر و نوروز سخن میراند گریزی به فیلسوف دیگر آلمان ویلهلم دیلتای میزند. و همینطور «بومشناسی ژرف» نظریه آرنه نیس، فیلسوف نروژی.
نویسنده میخواهد در پس پشت نوروز، پاسداشت انسان و انسانورزی را ببیند. نوشدن انسان و دیده شدنش و راه و رسم با هم بودن. از نوروز به عنوان منطق فرهنگی انسان یاد میکند و از منطق نوروزی که نافی جمود، و ایستادگی در برابر ارتجاع است؛ خواه ارتجاع دینی باشد یا خواه ارتجاع غیردینی. بر همین پایه نوروز را فرادینی میخواند: «نوروز پویاست و پر و بالی گشوده دارد و بر بام خیال و تخیل هر دینی نشسته و در خانه و کاشانه زرتشتیها، مسلمانها، مسیحیها و یهودیها و …، جا و مقامی ارزشمند دارد بیآنکه رنگ تعلق هیچ دینی و بیدینی را بگیرد.» (ص ۷۹)
خالق «نوروزنوشت» نوروز را رسانه قلمداد میکند، رسانهای همگانی که میخواهد انتقالدهنده پیام عنصر ایرانی در جهان هستی باشد. اعتراف میکند: «این رسانه شگفتانگیز، راوی سرسخت و فناناپذیر سرشت و سرنوشت باستانیترین ملت و تمدن زنده جهان است…. رسانه نوروز، زبان معیار انسان ایرانی است. زمانی که قواعد و دستور آن همگانی است، زبان مادری هر ایرانی.» (صص ۲۸- ۲۹)
پارهای از این روزنوشتها فرازهایی هم دارد که نمیتوان به سادگی از آنها عبور کرد. جای درنگ و تامل دارد. مثل: «نوروز ابداع بشر است و خدایی آن را پشتیبانی نمیکند و در عین حال، تضاد و تعارضی با خدای هستی ندارد.» (ص ۳۳) یا در جایی دیگر که میگوید: «نوروز تبعیضگریز و مساواتجو و برابریخواه است. نوروز زنان را همتراز مردان و مردان را برابر زنان میداند… جشن کودکان هم هست. کودکان در مرکز نوروزند.» (ص ۳۳)
یا این عبارت جالب دیگر که: «نوروز آئین نیست، نظریه و اندیشه است که در کالبد آئین عینیت و تجسم مییابد.» (ص ۳۸) یا در جایی دیگر که گوشه چشمی هم به شرایط امروز ما دارد: «حوزه عمومی نوروز، حوزه بیان و به سخن درآوردن علاقه همگانی برای سیاستِ سور به جای سیاستِ سوگ، سیاست دوستی به جای سیاست غیرسازی و دشمنگرایی، سیاست همگرایی جهانی به جای سیاست ستیزهجویی و انزواگرایی، و سیاست آزادی به جای سیاست بردگی و تبعیت است.» (ص ۴۱)
یا در فرازی دیگر که نوروز را نویدبخش آرمانشهر معرفی میکند: «نوروز آینده در حال ظهور و نویدبخش اتوپیایی ممکن است؛ سال نو و ساختن آن و بازی کردن در زمین آینده است. آینده نوروزی، وعدۀ آخرالزمانی و آخرت نیست، بلکه آینده ملموس و دمِ دستی است که ما آن را از تلقین هنرمندانه، امیدوارانه و شاعرانه گذشته و حال میسازیم. نوروز، آینده نزدیک ماست، آیندهای که آن را میبینیم و لمس میکنیم.» (ص ۶۱) در ادامه بر این مطلب خود میافزاید: «اتوپیا و آرمان نوروزی، رهبر و فرماندهی ندارد؛ همه همراه هم و برابرند. شاعران و هنرمندان، پیامآوران و معناسازان نوروزیاند. نه سیاستمداران و قدرتطلبان. در اتوپیای نوروزی، تقلید، تبعیت و سرسپردگی به کسی و گروهی وجود و معنی ندارد. همه چیز بر خودانگیختگی، خلاقیت، خودتحققبخشی، دگرخواهی و صلح و دوستی استوار است.» (ص ۶۳)
از نعمتالله فاضلی تاکنون کتابهای متعددی در حوزه انسانشناسی، مطالعات فرهنگی، مطالعات شهری و فرهنگ ایران معاصر تألیف و ترجمه شده است که پارهای از آنها عبارتند از: «تجربه تجدد»، «کافیشاپ و زندگی شهری»، «خودمردم نگاری هویت دانشگاهی»، «تاریخ فرهنگی ایران مدرن»، «فرهنگ و شهر»، «مردمنگاری سفر»، «زندگی سراسر فهم مسئله است»، و «پشت دریاها شهری است».