مرتضی منادی / انسان شناسی و فرهنگ (مهر ۱۳, ۱۴۰۲)
به زبان ساده و در ذهن و مفهوم عموم مردم، «مدرسه» مکانی و جایگاهی است که در خلال دوازده سال فرزندان جامعه ساعاتی از روز را در آن گذرانده و در پایان مدرکی تحت عنوان دیپلم را دریافت میکنند. تعدادی به کمک آن، به ادامۀ تحصیل در دانشگاه پرداخته و تعدادی وارد حرفۀ کارمندی شده و تعدادی بینیاز به آن، وارد بازار کسب و کار میشوند.
اما در واقعیت امر، مدرسه جایگاه بسیار مهمی در شکلگیری شخصیت فکری، روانی، و حرفه ای افراد جامعه ایفا میکند. یعنی، مدرسه مسقیم یا غیر مستقیم، سرنوشت آیندۀ دانشآموزان یعنی، افراد جامعه را تعیین و شکل میدهد.
در واقع، مدرسه اولین آموزشگاه رسمی فرزندان برای جامعهپذیری (منادی، ۱۳۸۷) آنان در مسائل و مطالب مختلف است. منظور از جامعهپذیری یا اجتماعیشدن، «ورود به دنیای دیگر می باشد. اجتماعیشدن هدایت و تغییر افراد، یعنی تبدیل فردی غیراجتماعی به موجودی اجتماعی از رهگذر تلقین مقولههای فکری و نظامی از اندیشهها، باورها، سنتها و ارزشهای اخلاقی، حرفهای یا طبقاتی که تعدادی از آنها تغییر ناپذیرند و تعدادی دیگر، بر عکس، همپای آموختههای جدید و تجربهها و اوضاع زندگی دگرگون میشوند.» (شرکاوی, ۱۹۸۶: ۳۹) لازم به ذکر است که، جامعهپذیری یا اجتماعیشدن، فقط محصور در امر فرهنگ نیست، بلکه، علمآموزی، علاقهمندی به علم، چگونگی ارتباطات اجتماعی، مهارتهای زندگی، یا سبک زندگی و حتی ذوقیات را در بر میگیرد. با این وجود، تعدادی از دانشآموزان به تعبیر اتوکلاین برگ (۱۳۷۲) در راستای این فعالیت جامعهپذیری قرار گرفته، بدین معنی که خواستههای مدرسه را پذیرفته و اجرا میکنند. در حالی که، تعدادی از دانشآموزان بر عکس اهداف و برنامههای جامعهپذیری مدرسه عمل میکنند. چرا چنین اتفاق متفاوتی در مدرسه نسبت به دانشآموزان رخ میدهد؟ پرسشی است که نمیتوان و نباید به سادگی از کنار آن گذشت.
بیشترین زمانی و برخوردی که در مدرسه برای دانشآموزان رخ میدهد، زمان و رابطه با آموزشدهندگان یعنی، معلمان است. رفتار معلم، برخورد معلم، کلام معلم، حتی مثالهای معلم، نقش مهمی در شکلگیری ذهن دانشآموزان دارد. (منادی، ۱۳۹۲، الف) در پژوهشی پیرامون علم و دانش و مدرسه و ارتباط با معلم و مدیر و فضای مدرسه، در بین پرسشهای زیادی که از دانشآموزان پرسیده میشد، در قسمتی پرسیده شد: با کدام معلم رابطۀ خوبی دارید و از او راضی هستید، یا به او علاقهمندید؟ کمی دورتر پرسش بعدی به این صورت بود که، کدام درس یا درسها را بیشتر دوست دارید؟ در اکثر موارد پاسخ این دو پرسش یکسان و هماهنگ بود. به این معنی، برای مثال، اگر معلم ادبیات یا ریاضی را دوست داشتند، درس ادبیات یا ریاضی را هم دوست داشتند. به این ترتیب، این هماهنگی نشان از رفتار معلم بود که هم خود معلم و هم آن درس برای آنان شیرین و دلچسب میشد. اما مهمتر از این نکته، زمانی که پرسیده شد: در آینده چه رشتهای یا حتی حرفهای را دوست دارید داشته باشید؟ پاسخها نشان از تاثیر عمیق رابطۀ معلمین با دانشآموزان بود که مسیر آیندۀ کاری و حرفهای و حتی ادامۀ رشتۀ تحصیل آنان را نشان میداد. بنابراین، کلیت رفتار معلم، نقش مهمی در جلب دانشآموزان یا جامعهپذیر کردنشان هم، نسبت به درس و صد البته مدرسه بود، و هم، تقریبا چگونگی مسیر آیندۀ آنان را ترسیم میکرد. (منادی، ۱۳۹۲، ب)
نکتۀ دیگری که در مدرسه جایگاه مهمی دارد، بحث فرهنگ رایج در گذر از فعالیتهای جانبی مختلف در ارتباط با دانشآموزان است. این فعالیتها شامل، کتابخانه و نوع کتابها، برنامههای صبحگاهی، برنامههای شادی و عزاداری یا به عبارتی، برنامههای مذهبی، سخنرانیها و حتی جملات و نوشتهها و تصاویر و عکسهای در و دیوار مدرسه و غیره را شامل میشود. در همین رابطه شاهد هستیم که در خروجی از این آموزشگاه طولانی مدت، تعدادی از دانشآموزان هماهنگ و همرنگ با فرهنگ رایج یا به تعبیر بوردیو (۱۹۹۶) فضای فرهنگی رایج در مدرسه هستند و تعدادی مخالف با آن میباشند. در اینجا نیز چگونگی معرفی و برخورد مسئولین مربوطۀ مدرسه را در ارتباط با فرهنگ رایج در مدرسه شاهد هستیم. دقیقا از نتایج پژوهش خود تعدادی از دانشآموزان فرهنگِ مدرسه را پذیرفته بودند، حتی اگر چندان موافق با فرهنگ رایج در خانوادههایشان نبود. در حالی که، تعدادی مخالف فرهنگ معرفی شده در مدرسه بودند، حتی اگر والدینشان موافق فرهنگِ مدرسه بودند. این تفاوت و بعضا تضاد، دقیقا نوع رابطه و اثرگذاری نهایی در شکلگیری هویت فرهنگی نوجوانان یا دانشآموزان مدارس است. (منادی، ۱۳۹۲، ب) به عبارتی، در این مدت حضور در مدرسه است که دانشآموزانی علاقهمند به فرهنگ و به جامعه و به وطن و خدمتکردن به آن هستند و در این راه تلاش میکنند و تعدادی در صدد مهاجرت و یا بیتوجه به چگونگی وضعیت جامعه و فردای آن خواهند بود. اینگونه افراد، ممکن است با رفتارهای خود، چه در تجارت و چه در کارها و پستهای مختلف، تصمیماتی بگیرند و اعمالی را انجام دهند که جامعه و مردم از آنها نه تنها سودی نبرده، بلکه ضرری هم به بار بیاورند.
از این رو، باید اذعان داشت که مدرسه، نقطۀ حیاتی و اتصال متولدین و نسل جدید جامعه به جامعه در گذر از دوازده سال اقامتِ بیشترین روزها و بیشترین ساعات زندۀ آنان است. مدرسه مکانی برای ساختن فردای جامعه در گذر از فرزندان جامعه به کمک و همت معلمین و بقیۀ دست اندرکاران این نهاد مهم اجتماعی آموزشی است. در نتیجه، باید نقش مدرسه را در شکلگیری جامعه هم، جدی در نظر گرفت و هم، در چگونگی اهداف و برنامهریزیهای آن از متخصصین روانشناس، جامعهشناس، اقتصاددان و فرهنگشناس نهایت استفاده را کرد.
منابع:
– کلاین برگ اتو (۱۳۷۲). روانشناسی اجتماعی. جلد دوم. ترجمه : علیمحمد کاردان. تهران, نشر اندیشه.
– منادی مرتضی (۱۳۸۷). درآمدی جامعه شناختی بر جامعهپذیری. تهران, نشر جیحون.
– منادی مرتضی (۱۳۹۲). الف, جامعه شناسی آموزش و پرورش. تهران, انتشارات آوای نور.
– منادی مرتضی (۱۳۹۲). ب، جوانان و نهادهای اجتماعی. رویکرد جامعه شناسی. تهران, انتشارات جامعه شناسان.
– Bourdieu Pierre (1996). La Distinction, Critique Sociale Du Jugement. Paris, Les Éditions De Minuits.
– Cherkaoui Mohamed (1986). Sociologie De L’éducation. Paris, Que Sais-Je? P.U.F.